مخالفچلانیِ خوب

یکی از عبارتهای مورد علاقهی رییسجمهور فعلی افغانستان «حکومتداری خوب» است. حداقل، این عبارت را در این حکومت بیشتر میشنویم. لازم نیست کسی در رشتهی علوم سیاسی درس خوانده باشد تا تعریف جامع و مانعی از حکومتداری خوب پیدا کرده باشد. هر فرد اهلِ تأملی میداند که حکومتداری خوب چیست. در حکومتی که خوب گردانده میشود، شفافیت در کار حکومت و حاکمان اصل است؛ مردم در امنیت زندگی میکنند؛ همه در برابر قانون برابرند؛ به حقوق شهروندی افراد احترام گذاشته میشود؛ آزادی بیان حفاظت و رعایت میشود؛ استقلال قوهی قضائیه برقرار است؛ امکان رقابت قانونی و آزاد میان شهروندان وجود دارد و تشویق میشود؛ برنامههای توسعه و بهسازی متوازن در سراسر کشور اجرا میشوند؛ انتخابات سالم و دموکراتیک در مواقع معین برگزار میشود؛ فساد اداری و خویشاوندپروری و اعمال نفوذ سیاسی بر روندهای قانونی و آموزشی و… یا وجود ندارند یا در کمترین حد وجود دارند؛ فعالیتهای مدنی و رسانهای آزاداند…
این لیست را میتوان خیلی طولانی کرد و در آن تمام فضایل حکومتداری خوب را (با توجه به نمونههای موجود آن در جهان) برشمرد. اما برای بحث حاضر دادن چند نمونه کافی است.
حال، اگر آن شاخصهایی را که برای حکومتداری خوب میشناسیم در برابر خود بگذاریم و حکومت افغانستان را با آنها بسنجیم، چه عناصری از حکومتداری خوب را در این حکومت مییابیم؟ آنچه در این حکومت برجسته است اینهایند: فساد گستردهی مالی و اداری، استفاده از معیارهای قومی به جای سنجههای تخصصی و شایستهگزینی، خویشاوندپروری و باندبازی، اعمال نفوذ سیاسی بر روند کار در حوزههای غیرسیاسی (نظیر آموزش دانشگاهی)، نبود شفافیت، نبود امنیت، نبود رقابت قانونی، تقلب در انتخابات، قانونشکنی، عدم توسعهی متوازن، غارت بیتالمال و دهها مورد بیرسمی دیگر.
تنها مهارتی که در این حکومت خوب پرورده شده، و البته ذرهای سود به مردم عادی کشور نمیرساند، همان مهارت مخالفچلانی است. طرفداران دولت گاهی از این مهارت رییسجمهور و تیمش چنان با هیجان سخن میگویند که گویی حکومتداری خوب معادل با مخالفچلانی خوب است. میگویند دیدید که رییسجمهور فلان چهرهی قدرتمند یا فلان رهبر حزب را چگونه به سهکنجی راند و خانهنشین کرد. میگویند دیدید که رییسجمهور چهطور فلان آدم را از قدرت راند و فلان مخالف خود را به دایرهی حامیان خود آورد و به کرنش واداشت.
این ذوقزدگان به این نمیاندیشند که میان مردم و حکومت در یک کشور قراری برقرار است و بازی دادن رقیبان و حذف مخالفان و فتنه افگندن میان احزاب و افراد بخشی از این قرار نیست. مردمی که امنیت ندارند، چه سودی میبرند از این که اشرف غنی توانسته عطامحمد نور، والی بلخ، را فریب دهد؟ برای کسی که فرزندش از ترس به کورس آموزش زبان رفته نمیتواند، چه فرق میکند که رییسجمهور بالاخره موفق شده یکی از افراد قبیلهی خود را والی فلان ولایت کند و والی قبلی را از مسند قدرت محلی فرو اندازد؟
مدتی قبل رییسجمهور یکی از افراد عطامحمد نور را از وزارت عزل کرد و در همان زمان فرزند مارشال دوستم را به مقامی در حکومت برکشید. سخنرانی محمدکریم خلیلی را در تلویزیون ملی قطع کرد (یعنی تو باید مجازات شوی) و حاجی محمد محقق را مشاور ارشد سیاسی و امنیتی خود ساخت. تمام کار حکومت شده همین بازیها. آیا حکومتداری خوب همین است؟ آیا مهارت در مخالفچلانی و بازیگردانیهای کوچک مقطعی برای شهروندان مملکت سودی خواهد رساند؟ آیا آیندهی این کشور با این بشکن و ببندهای خُرد روی بهبود را خواهد دید؟
بعضی میگویند رییسجمهور غنی با ناتوان کردن رقبا و مخالفان سیاسی خود «برنامهها»ی خود را به پیش میبرد. کدام برنامهها؟ چرا ما از پی این همه بازی طرفه که او میکند هیچ تغییر مثبتی در زندگی مردم نمیبینیم؟ واقعیت این است که برای خود اشرف غنی نیز رفته-رفته مخالفچلانی خوب به وظیفهی اصلی تبدیل شده و حکومتداری خوب از صحنه خارج شده است.