خبرنگار شاعر مانند داکتری است که خودش به سرطان مبتلاست؛ گفتگو با شاعر سال دهمزنگ

افغان رادیو افغانستان- در این روزها که کابل هر روز آبستن اتفاق و حادثه ای تازه است و هر کس به دنبال منافع خودش می گردد، حال و روز ادبیات زیاد خوب نیست.
مصطفی هزاره، شاعر و خبرنگار کشورمان که به تازگی کتاب جدیدش به زیور طبع آراسته شده، از جنگ و عشق و کتاب می گوید.
به گزارش خبرگزاری افغان رادیو افغانستان، آنچه می خوانید مصاحبه ایست به مناسبت چاپ کتاب “سال دهمزنگ”
افغان رادیو: مخاطب شما کیست؟ چرا در کابل مانده اید؟
مصطفی هزاره: مخاطب شعرهای من خستهگان جنگ هستند. کسانی که از جنگ نفرت دارند، کسانی که دیدهاند و شنیدهاند و تجربه کردهاند، نسلی که از جنگ فراری هستند و پس از حادثه به انتظار کلمهای برای سخن. من شاعر خوبی نیستم برایشان.
کابل جادو دارد، جادویی که دلت را نگه میدارد و به پایت میگوید: برو! هر کجا که دوست داری برو اما دلت اینجا گرو باشد! کابل مرکز وطن است. وطنی که سالها نداشتیم و حسرتش را میخوردیم و یکباره دوباره به دست آوردیمش. حالا اما بیمار است. ما فرزندان کابل هستیم، فرزندانی که سالها درد بیمادری داشتیم و یک دفعه به ما گفتند مادرت آمده و دوست داری کنارش باشی؟ اما بیمار است و نیاز به پرستاری دارد! معلوم است که حاضر هستیم.
خبرنگار شاعر یا شاعر خبرنگار کیست؟
خبرنگار شاعر درد عجیبیٍست. مثل داکتری میماند که خود به سرطان مبتلا شده و مشغول درمان بیماران سرطانی است. خبرنگار شاعر با تهیه هر خبر جنگ میمیرد و زنده میشود. شعری قبلن داشتم که نوشته بودیم: این را خوب میدانیم/ که هیچ خبرنگاری/ از هیچ حادثهای زنده باز نمیگردد.
خبرنگاری و شعر در جنگ دو ابتلا به دو درد هستند که ما بدجور دچارش هستیم.
شعرهای شما بوی خون می دهد، چرا؟
شعر همیشه سرخ است. حالا اگر عاشقانه باشد انار است، اگر جنگ باشد خون است، اگر از دشت و دمن باشد لاله است، اگر از روستا باشد رنگ سرخ مستی است. خون محصول جنگ است. البته جنگ هم فرق میکند. جنگ ما محصول نابودی ما است، کاش جنگهای بهتری داشتیم، مثل جنگ لب و دندان که خونش محصول دیوانهگی بود.
برای جنگ مینویسم، تلاشی که بتواند تصویری از جنگ ارایه دهد تا دیگر کسی به سمت آن نرود. تصویری که بتواند دیواری در ذهن به وجود بیاید تا هیچ کسی عاشق هیچ جنگی نباشد. اگر گذشتهگان روایت جنگها و نفرتهایشان را مینوشتند شاید امروز ما مجبور به تکرار دوباره نفرتهایمان نبودیم. مثل روایت جنگ جهانی دوم که همه از بر هستند و هیچکس دیگر در اروپا نمیخواهد جنگ تازهای به راه بیندازد… چرا که تجربه نکردهاش را بارها خوانده و یا در قابل فیلم و یا هنر دیگری دیده.
بیرون از افغانستان هم اگر بروم، دلم اینجا جا میماند، بی قلب به کجا سفر کنی؟ وقتی مسیر سفر خودت هستی.
درباره سال دهمزنگ بگویید
مجموعه سال دهمزنگ شامل ۲۶ شعر از ۲۶ سوژه و ۱۲ شعر از ۱۲ ماه پس از دهمزنگ است. این شعرها از ظاهر معمار و احمد شریف دولت شاهی گرفته تا دخترش ستایش دولت شاهی و مهسایی که دزدها او را به قتل رساندند و محمد عمر سربازی که با بغل گرفتن انتحاری تکه تکه شد و فرشته اکبری و گلچهره قاسمی که در تظاهرات بعدی در انفجار کشته شدند هست و ۱۲ طالع بینی همه روایت مرگ در اتفاقهای دیگری هستند.
نشر دانشگاه در کابل چاپش کرده اما هزینهاش توسط یکی از دوستان فراهم شده و از کابل و پل سرخ میتوانید به دست بیاورید.
شاعری در جنگ چه طعمی دارد؟ با دیدن خون و شنیدن صدای انفجار شعر سراغتان می آید؟
شاعری در جنگ طعم تلخی دارد. طعم تلخ کلمه در حادثه. نخستین کلمه نخستین اندوه است و آخرین کلمه آخرین فریاد. پیدا کردن کلمه در جنگ در هیاهوی نا امیدی و اشک و امید و مبارزه و خون کار سختی است. و از همه سختتر صحبت از عشق در جنگ که سیاسیترین حادثه در کلمه است. کاش عشق در پاریس بود یا هر شهر دیگری… عشق در کابل سخت است. سختترین و عمیق ترین روایت است. عشق بزرگترین سلاح در برابر نفرت است. به شرطی که پهلوان برداشتنش باشی. ما این سالها جنگیدیم چون جای عاشق شدن را اشتباه گرفتیم. چون به جای ادبیات عاشقانه به ادبیات نفرت دیدیم و به جای هنر به گلوله و شمشیر پناه آوردیم تا دلمان خالی شود. ما اشتباه گرفتیم، جای همه چیز را اشتباه گرفتیم، خودخواه شدیم و فراموش کردیم. ما جنگیدیم برای شکست و اشتباهی گفتیم پیروز شدیم. جنگ برنده ندارد.
هر انفجار مثل سورپرایزی میآید و عوضت میکند. در یک شعر گفته بودم: بزرگ میشویم، به سرعت یک انفجار…
سیدجمال الدین سجادی