تجارت جنگ در افغانستان؛ معامله خون با باروت

تمیم عاصی
مصارف مستقیم جنگ ۱۸ ساله افغانستان تخمیناً به ۱ اعشاریه ۲ تریلیون دالر و مصرف سالانه آن به ۴۵ میلیارد دالر میرسد که از این مبلغ حدود چهارونیم میلیارد دالر آن سالانه جهت تأمین مصارف نیروهای امنیتی و دفاعی افغان و حد اوسط ۲ الی ۳ میلیارد دالر آن سالانه به شکل کمکهای بلاعوض اقتصادی از طرف ایالات متحده امریکا به افغانستان فراهم میگردد. بقیه آن به شکل مستقیم یا غیرمستقیم از طریق قراردادهای مختلف امریکایی، غربی و افغان به خاطرحمایت لوژستیکی، تخنیکی، مشورتی و عملیاتی نیروهای امریکایی و ناتو مقیم در پایگاههای مختلف این کشور در افغانستان پرداخته میشود. همچنان در طرف مقابل طالبان سالانه بین ۵ الی ۷ میلیارد دالر را از منابع مختلف به شمول قاچاق مواد مخدر، استخراج و قاچاق غیرقانونی معادن، جمعآوری عشر و زکات، کمکهای کشورهای منطقه و خلیج و باجگیریهای مختلف به دست میآورند. رهبران طالبان به استثنای ملا محمدعمر، بزرگترین سرمایهداران و قاچاقبران مواد مخدر میباشند. ملا اخترمحمد منصور، رهبر پیشین طالبان، یکی از سرمایهداران و قاچاقبران بزرگ مواد مخدر جنوب افغانستان به شمار میآمد که سالها پس از مرگ او طی یک حمله هواپیمای بدون سرنشین تا هنوز طالبان و سازمانهای اطلاعاتی منطقه به دنبال ردیابی پولهای بیحساب او میباشند. بنابراین، این جنگ یک پهلوی تاریک و قشر زخیم تجارتی و مالی دارد که کمتر به آن پرداخته میشود. این پهلوی تاریک گردانندهگان اصلی جنگ در پایتختهای کشورهای غربی و منطقه و بازارهای کمپنیهای امنیتی خصوصی، قراردادیهای لوژستیکی و حمایتی، صنایع دفاعی و نظامی و بازیگران اقتصاد جرمی است.
به شکل تاریخی جنگ امتدادی از سیاست و تجارت است و تجارت دنبالهرو قدرت میباشد. مقوله مشهور امریکایی است که میگوید«اگر میخواهید سیاست را درک کنید، پول را تعقیب کنید!» این بیانگر نفس و اصل این موضوع است. در قرون هفدهم و هجدهم جهانگشاییها و فتوحات امپراطوریهای انگلیس، روسیه تزاری، فرانسه، اسپانیا و هالند به خاطر داعیه متمدنسازی بربریت و ترویج ارزشها و فرهنگهایشان نبود، بلکه نفس و هدف اساسی آن ترویج تجارت و تاراج منابع طبیعی، ثروت و اموال کشورها و مردمهای تحت سیطرهشان بود. در قرن بیستم جنگهای اول و دوم جهانی به شکل گستردهای در دو طرف درگیر از جانب خانوادهها و بانکهای ثروتمند تمویل و منابعشان فراهمآوری میگردید؛ چون جنگ سود بزرگی برای این خانوادهها و بانکها میآورد. جنگها به شکل طبیعی منبع سرشار از پول و بودجه برای کشورها و افراد ثروتمند و نهادهای مالی است.
معمولاً پدیده جنگ همانقدر که مدحش و ویرانگر است، به همان اندازه منبع سرشار از ثروت و فساد نیز میباشد. جنگها مصارف زیاد و بودجه گزاف نیاز دارد. این مصارف و بودجه از طریق بانکها و سرمایهگذاران به شکل صنایع نظامی تمویل و با حمایت سیاسیون (قانونگذاران و مجریان حکومتی) پوشش حقوقی و سیاسی گرفته و از طریق قراردادیها تطبیق و حمایت میشود. منافع اطراف مختلف سیاسی، مالی و تجاری جنگ در تمامی مراحل آن گره خورده است. جنگ افغانستان نیز از این اصل مستثنا نیست. جنگ افغانستان نیز نافعان و قربانیان زیادی داشته که کماکان با عین ساختار عمل میکند.این بازیگران در هردوطرف جنگ وجود دارند. جنگ برایشان منبع عاید، امتیازات وافر حکومتی و جبههای و لایههایی از مشروعیت سیاسی و حقوقی و بالأخره نفوذ و شبکه قومی و مردمی میبخشد.
جنگ یک پدیده منفعتزا است. هرجنگی، برندهگان و بازندهگانی دارد. جنگ یک طبقه را حاکم و طبقه دیگری را محکوم و تابع میسازد؛ قشری را ثروتمند و قشری را فقیر و نادار میسازد. تیای لورنس، جهانگرد انگلیس و عربشناس شهیر که مشهور به «شهزاده عرب» بود، در خاطرات خود مینویسد که جنگ کوتاهترین راه ثروتمند و فقیرشدن است. جنگ بافت و نظم اجتماعی را به هم میزند. این تکانه و زلزله اجتماعی باعث به هم خوردن نورمها و قواعد قرارداد و سلسلههای اجتماعی میشود. مثلاً رشد غیرطبیعی افراد، ثروتاندوزی بیرویه، کاهش سرسامآور حاکمیت قانون، نابودی قاعده و منابع عایداتی حکومتی و رشد سیاستهای قومی و فامیلی، نمونههای بارز آن است.
من در این نوشته به ساختار و روابط درهمتنیده جنگ و تجارت در جنگ افغانستان میپردازم. من تنها در حد تیوریک بنا بر پیچیدهگیهای این موضوع به آن خواهم پرداخت. روش تحقیق من در این نوشته در سه سطح (داخلی، منطقهای و جهانی) و چهاربعدِ لابی صنایع دفاعی و نظامی، بازیگران جرایم سازمانیافته، قراردادیان اکمالاتی و لوژستیکی و سیاسیون و سیاستگذاران کرایی است.
الف. نگاهی از داخل: سیاستهای قومی و تجارتهای خانوادهگی
شاهان و حاکمان کابل به شکل تاریخی از طریق توزیع زمین، پول حکومتی و امتیازاتی چون سهمیه زراعتی و آب و بالأخره چوکیهای حکومتی به شمول تجارتهای عنعنهای به اقوام و فامیلهای خاص و پرنفوذ، به قدرت آنها افزوده و یا از آن کاسته است. به گونه مثال، در قرنهای نوزدهم و بیستم میلادی در جنوب افغانستان، افریدیها و اسحاقزیها در کندهار تجارت و انتقال تریاک به ایران و فراتر از آن را میکردند. این تجارت تا هنوز هم ادامه دارد. بلوچها و بارکزیها تجارت مال و اموال مختلف تجارتی را با ایران و هند بریتانیایی انجام میدادند. در شمال افغانستان خصوصاً در بخارا و قطغنزمین، ملکهای خاص که مقرب دربار کابل بودند، در تجارت مواد زراعتی و سنگهای قیمتی دست داشتند. در مناطق دیگر چون غزنی و مناطق مرکزی کار ترانسپورت و اخذ حقالعبور از کاروانها به اقوام خاص دو طرف شاهراه داده میشد. به این ترتیب، تجارتها و تشبثهای خاص به اقوام خاص و فامیلهای خاص سپرده شده بود. حکومت وقت با این کار امنیت وثبات و از طریقی هم جمعآوری مالیه را برای خود با آدرسهای کمتری سهل ساخته بود. این فرمول سیاسی تا ختم دوره محمدظاهر شاه، آخرین پادشاه افغانستان، ادامه داشت.
با روی کار آمدن رژیم کمونیستی در افغانستان، این فرمول سیاسی نه تنها برهم زده شد، بلکه کمونیستان آن را عامل تباهی افغانستان دانستند. امتیازات حکومتی این بار براساس ایدیولوژی و وفاداری به حزب تقسیم شد. ترهکی و امین با فرمانهای متعدد خود، میخواستند دهاقین و قشر پایین جامعه را از طریق توزیع دوباره زمین، آب و دیگر منابع، مقتدر ساخته تا در مقابل بزرگان قوم و زمینداران بزرگ برخیزند. این فرمول کارآمد نبود و باعث قیام و خیزش مردمی شد. مجاهدین نیز پیش از پیروزی در مناطق تحت سیطرهشان کمکهای خارجی، حاصلات زمین و امتیازات دیگر را بین اقوام و نزدیکان رهبرانشان توزیع میکردند و در بسیاری از موارد احزاب مختلف جهادی در شمال و جنوب افغانستان روی زمین، آب و حاصلات زراعتی دست به خشونت و جنگهای محلی میزدند. پس از پیروزی، دیدگاه مجاهدین به دارایی عامه و حکومتداری یک دیدگاه غنیمت جنگی بوده و از بیتالمال برای تأمین مصارف جنگی، گروهی و سیاسی خویش استفاده میکردند. این امتیازات نظر به موقعیت جغرافیایی و حاکمیت یک حزب خاص، به رهبران، فرماندهان و نزدیکانشان تقسیم و توزیع میشد.
با روی کار آمدن اداره موقت و سرازیر شدن میلیونها دالر کمکهای خارجی و ایجاد پایگاههای نیروهای امریکایی و ناتو در کابل، در کابل و ولایات تحت نام تیمهای بازسازی ولایتی (پی.آر.تی) فعالیت آغاز شد و این تغییرات منابع سرشاری از عواید برای قدرتمندان محلی و فامیلهای خاص گردید. فامیلهای خاص سیاسی، شرکتهای مشخص ساختمانی و غیرساختمانی و تاجران خاص که در ولایتشان صاحب نفوذ بودند، از قراردادهای میلیونی و پروژههای مختلف بهره بردند. امریکاییها و متحدانشان برای قدرتمندان محلی و تاجرانی که در ساحه نفوذشان پایگاه داشتند، امتیازات متعددی چون قرارداد، سفرهای خارجی و تداوی رایگان را فراهم میکردند.
در عین حال طالبان از طریق باجگیری از کاروانهای اکمالاتی ناتو، جمعآوری عشر و زکات، قاچاق مواد مخدر، استخراج و قاچاق معادن، قطع جنگلات و قاچاق چوب و پولهای اپراتیفی استخبارات منطقه، جنگ و جبهات خویش را در افغانستان تمویل و تجهیز میکرد. این منابع مالی از طریق کمیسیونها و کمیتههای طالبان به سردستههای جبهاتشان توزیع گردیده که در بسیاری از موارد نظر به تعداد نفرات و اجرای عملیات نظامیشان افزایش و کاهش مییافت. این پول و منابع در بسیاری از موارد از سوی رییسهای کمیسیونها، کمیتهها و سردستههای جبهات مختلف طالبان مورد سوءاستفاده قرار میگرفت. این پول در عین زمان منبعی بزرگ از عایدات برای بزرگان طالبان است.
چند سال پیش در زمان مذاکرات چهارجانبه صلح در ارگ ریاست جمهوری با یکی از مقامات بلندپایه اطلاعاتی غربی صحبتی داشتم و از او پرسیدم که چرا طالبان از طریق تقسیم قدرت، وزیر، والی، ولسوال و یا جنرال در ارتش افغانستان نمیشوند؟ او با لبخندکنایهآمیز گفت «بودجهی یک وزارت غیرنظامی شما چند است؟ صد میلیون، دوصد میلیون و یا در نهایت چند صد میلیون دالر؟ رهبران طالبان چرا یک جنگ چند میلیارد دالری را که در تخصیص و مصرف آن دست باز دارند، برای یک وزارت چند صد میلیون دالری شما که اکثریت بودجهی آن خارجی و تحت شرایط سخت نظارتی قرار دارد، رها کنند.»
متأسفانه این واقعیت ادامه جنگ در افغانستان است. در هردو طرف جنگ نهادها، گروهها و افرادی هستند که منفعتشان در ادامه جنگ افغانستان نهفته است. جنگ افغانستان برای گروه، قبیله و تجارت خانوادهگیشان منافع سرشار مالی و سیاسی میآورد. قراردادیهای ساختمانی، تیل، لوژستیک وغیره همه و همه قسمتی از لابی جنگ در افغانستان هستند. جنگ تجارت است و ادامه این تجارت خونبار منافع سرشاری برای اطراف ذیدخل افغانستان به شکل قراردادها، نفوذ سیاسی و قومی و منافع پولی میآورد.
ب. نگاهی از منطقه:جرایم سازمانیافته و جنگ نیابتی
جنگ افغانستان برای منطقه فواید فراوان مالی، سیاسی و امنیتی میآورد.این فواید به شکل مالی، سیاسی و نظامی است. در بخش مالی کشت و قاچاق مواد مخدر یک قسمت اعظم از امتیازات پرسونل، پولهای اپراتیفی و جنگهای نیابتی کشورهای منطقه را تمویل کرده و تشبثهای تجارتی سازمانهای اطلاعاتی منطقه را رونق میبخشد. همچنان بازیگران جرایم سازمانیافته منجمله قاچاقبران مواد مخدر، آثار عتیقه و اعضای بدن انسان و دیگر بازیگران جرمی، در تبانی با سازمانهای استخباراتی منطقه نقششان در حفظ یک افغانستان بیثبات و در ادامه جنگ پررنگتر و پررونقتر خواهد بود. به گونه مثال، بسیاری از تجارتهای کوچک و متوسط شهروندان افغانستان و منطقه ماحول آن در دبی و کراچی از درک جرایم سازمانیافته تمویل میگردد. این تجارتها، ماشین پولشویی برای پول سیاه بسیاری از سیاستمداران، نظامیان، بزرگان قومی و تاجران خون در این منطقه است.
در مقابل طالبان نیز یک زیربنای گسترده از تشبثات کوچک و بزرگ را در دبی و فراتر از آن در منطقه ایجاد کرده است که ماشین پولشویی و یک مکانیزم تمویل عملیاتهای نظامی آن گروه در افغانستان میباشد. مقامات امنیتی افغان و امریکایی بارها برای بستن این تشبثات طالبان اقدام کردند، اما تنها موفقیت نسبی داشتند.
از جانب دیگر سازمانهای اطلاعاتی منطقه از عواید جرایم سازمانیافته افغانستان و شبکههای پولشویی فعال در داخل این مملکت به خاطر تمویل جنگهای نیابتی خویش در درون و بیرون از افغانستان استفاده میکنند. حلقات خاصی در پاکستان و ایران عملاً در تجارت مواد مخدر افغانستان نقش پررنگ دارند که عواید آن را برای پیشبرد و تمویل جنگهای نیابتیشان استفاده میکنند. مقامات امنیتی افغان در این موارد اسناد کافی در دست دارند.
ج. نگاهی از امریکا و جهان:دهلیزهای قدرت و منافع قدرتهای بزرگ
امریکا تنها ابرقدرت واقعی جهان است. این کشور اضافهتر از ۱۶۰ پایگاه نظامی در اضافهتر از۱۰۰ کشور دنیا دارد. این پایگاهها نیاز به حمایتهای عملیاتی، تخنیکی، تجهیزاتی و لوژستیکی دارد که آنرا شرکتهای بزرگ نظامی، لوژستیکی و صنایع دفاعی و نظامی امریکا تأمین میکند. این صنایع روابط تنگاتنگی با سیاسیون و سیاستگذاران امریکایی در قصر سفید، کانگرس و سنای آن کشور دارد. پایگاههای امریکا و حضور این کشور نیز وابستهگی به حمایت همین شرکتها و صنایع دارد. منافع این شرکتها و صنایع بزرگ نظامی در تداوم حضور امریکا و جنگ در کشورهایی است که امریکا در آنها حضور دارد. یک ضربالمثل سیاسی در واشنگتن در میان سیاستگذاران و مسوولان نظامیـامنیتی امریکا وجود دارد ؛آنها میگویند که امریکا در هرکشوری که رفته، هیچوقت دیگر از آن بیرون نشده است. آنها مثال میزنند که امریکا بعد از جنگ جهانی دوم در جرمنی، انگلستان، جاپان، کوریای جنوبی، ترکیه و غیره تا هنوز هم پایگاه و حضور گسترده دارد. دلیل اصلی این حضور، منافع جیواستراتژیک و امنیتی امریکا بوده است. همچنان این پایگاهها و حضور به مرور زمان بخشی از ارگانیزم اقتصادی و صنایع دفاعی و امنیتی امریکا میگردد.
بناءً یک قسمت جنگ افغانستان مستقیماً برمیگردد به حضور امریکا و تصمیم آن کشور برای ادامه حضور دایمی در افغانستان. البته باید تصریح کرد که امریکا به جز تروریزم و تهدید امنیتی که از جانب افغانستان متوجه این کشور و متحدانش میباشد، کدام منفعت حیاتی دیگری در افغانستان ندارد. تا زمانی که این تهدید پابرجا باشد، امریکا حضور خویش در افغانستان را در راستای منافع امنیتی خود میداند. حکومت و سیاسیون افغان باید از حضور امریکا برای ساخت اقتصاد و صنایع کشور استفاده کنند و از چتر امنیتی آن به خاطر برحذرداری همسایهگان شرور ما استفاده کنند. این نیاز به یک تدبیر ملی و سیاست طویلالمدت دارد. این سیاست را جاپانیها و کوریای جنوبی در شرق آسیا برای دفع تهدید چین و روسیه و عدم مداخله این دو کشور در امور داخلیشان، استفاده کردهاند.
د. قربانیان جنگ:چوب سوخت، اعداد و ارقام و یا انسانهای با هویت و آرمانها؟
از آغاز جنگ افغانستان در سال ۲۰۰۱ تا همین اکنون، مجموع تلفات ملکی براساس محاسبه سازمانهای مختلف پژوهشی تخمیناً ۳۰ هزار نفر، تلفات نظامیان افغان نزدیک به ۶۰ هزار نفر و تلفات نیروهای امریکا و ناتو نزدیک به ۲۵۰۰ نفر میرسد. بزرگترین رقم این تلفات را مردم و نظامیان افغانستان متقبل شدهاند.علاوه بر آن، طالبان هم چیزی قریب به دو برابر این تلفات را در جبهات خویش متقبل شدهاند. این شهدا و قربانیان جنگ تحمیلی افغانستان اکثریت مطلقشان افغان بودهاند که مسوول درجه یک آن طالبان و حامیان منطقهایشان میباشند. گزارشات متعدد یوناما و نهادهای مختلف بینالمللی، طالبان را مسوول اکثریت مطلق تلفات ملکی و نظامیان افغان میدانند. این قربانیان تنها یک عدد و رقم نبوده، بلکه افرادی هستند که فامیل، قوم و در بسیاری موارد وابستهگان مستقیم چون فرزند، مادر و پدر، خواهر و یا برادر کسی و کسانی بودهاند. آرمانها و هویتهایشان زنده به گور شده و خود قربانی سیاستهای رهبران نابخرد و حامیان منطقهای و فرامنطقهای هردو جانب جنگ گردیدهاند.
چرخه این جنگ وابسته به قطع تجارت و منابع مالی این جنگ است. این چرخه زمانی متوقف خواهد شد که افغانها با اجماع داخلی و وحدت نظر، دست خارجیها و کشورهای منطقه را از امورداخلی خویش کوتاه کرده و نگذارند قربانی بازیهای سیاسی منطقه و فرامنطقه گردند.
تمیم عاصی، معاون اسبق وزیر دفاع ملی در امور استراتژی و پالیسی و کاندیدای دوکتورا در مطالعات امنیتی و دفاعی در کالج شاهی لندن