تأملی به مسألهی زبان در افغانستان | بخش دوم

- محمدجان ستوده
بخش دوم ـ زبان
درباریِ زمامداران افغان
اهمیت بررسی زبان زمامداران در این
است که آنها چون مرجع قدرت و دارای صلاحیت کامل برای تصمیمگیریاند، لذا در
انتخاب زبان نیز مختارند. اگر آنها زبانی را برای صحبت، کتابت، شعر و امور دولتداری
برمیگزینند، بیانگر این است که آنها به آن زبان بیش از زبانهای دیگر تسلط
داشتهاند یا اینکه امکان پیشبرد امور
دولت با آن زبان سهلتر بوده است.
الف ـ پیوند پشتونها
با زبان فارسی قبل از احمدشاه درانی
حدود دو قرن پیش از زمان زمامداری احمدشاه درانی، آثاری به زبان فارسی از بایزید انصاری معروف به پیر روشان (۱۵۲۵ـ۱۵۸۱یا ۱۵۸۵) و برخی از روشانیان دیگر در دست است. «سراطالتوحید» و «عریانالغیب» از تألیفات بایزید انصاری بهطور کامل به زبان فارسی دری است. کتاب مشهور او به نام «خیرالبیان» نیز به چهار زبان (پشتو، عربی، فارسی و پنجابی) نوشته شده است.

کتاب دیگر وی نیز به نام «حالنامه»[۱] است که قسمتی از آن توسط خود بایزید انصاری و کاملاً به زبان فارسی بوده است. حبیبی در این مورد، این جمله را از کتاب دبستان مذاهب در بارهی کتاب مذکور نقل کرده است: «و حالنامه کتابی دارد که در آنجا احوال خود را باز گذارده…»[۲] به قول حبیبی، در عهد اورنگزیب، شخصی به نام علیمحمد مخلص (وفات ۱۰۶۹ه.ق/۱۶۵۹م) که از مریدان خانوادهی بایزید انصاری بوده است، کتاب مذکور را تکمیل نموده و برخی از معلومات در بارهی خانوادهی انصاری را بر آن افزوده است[۳]. تاریخ تألیف این کتاب نیز ۱۰۵۹ه.ق تعیین شده است که نسخهی خطی آن دارای ۵۲۶ صفحه و ۱۵ بخش است.

همزمان با وی، آخند درویزه (۱۵۳۳/۱۵۳۴ـ ۱۶۳۸/۱۶۳۹) نیز بیشتر آثار خویش را به زبان فارسی دری نوشته است که میتوان از کتابهای «تذکرهالابرار و الاشرار»، «ارشادالمریدین»، «ارشادالطالبین» و «شرح قصیدهی امالی» نام برد.[۴]

پس از آن
نیز شواهدی از آثاری به زبان دری در دودمان خوشحالخان ختک قابل توجه است.[۵] البته
خود خوشحالخان ختک نیز به شاعران و شعر فارسی بسیار توجه داشته است؛ چنانکه در
«دستارنامه» که ترکیبی از نظم و نثر به زبان پشتو است، از نظم فارسی بسیار استفاده
کرده است.
ب ـ زبان درباریِ
شاهان افغان
احمدشاه درانی در هرات و بنا به روایتی در ملتان زاده شد. او در قندهار به
حکومت رسید و پادشاه خراسان یا افغانستان کنونی (۱۷۴۷ـ ۱۷۷۲م) گردید. او شاعر نیز
بود و در کنار اینکه زبان رسمی دولتش، زبان فارسی دری بود، خودش نیز به زبان پشتو
و دری شعر میسرود. به قول کُهزاد، دیوانی به پشتو از وی موجود است و به زبان
فارسی نیز دیوانی سروده بوده است، اما اکنون به دسترس نیست. دو بیت زیر از اشعار
فارسی را به او منسوب کردهاند:
ما به صلحایم و فلک در پی جنگ است اینجا
دل از این حادثه بسیار به است اینجا
ما تباهیزدهگانیم در این بحر فنا
تختهی کشتی ما پشت نهنگ است اینجا[۶]
کتاب «تاریخ احمدشاهی» که وقایع
سالهای ۱۷۴۷ـ۱۷۷۲م را روایت میکند، توسط محمود منشی در دربار احمدشاه درانی و
زیر نظر وی به زبان فارسی دری نوشته شده است. او به مدت بیست سال (۱۷۵۴ـ۱۷۷۳م) در
خدمت احمدشاه درانی بود و در این مدت در سفر و حضر وقایع را ثبت میکرد. این کتاب
اکنون در دست است.
احمدشاه درانی کتابخانهی سلطنتی را در سال ۱۷۵۶م در قندهار تأسیس کرد که آثار
و اسناد ملی در آن گردآوری میشد و از آن جمله آثار میرزا عبدالقادر بیدل نیز در
زمان او از سرزمین هند به همان کتابخانه انتقال گردید و سرآغاز بیدلخوانی در
قندهار شد.[۷]
در قندهار، سردار مهردلخان مشرقی (۱۷۹۷ـ۱۸۵۵م) پسر پایندهخان (رییس قبیلهی
ابدالی عهد احمدشاه و تیمورشاه) خانهی خود را در خدمت شاعران و ادیبان قرار داده
بود. حبیبی آن قصر را به نام «ادبستان قندهار» یاد کرده است. در رأس این ادبستان،
خود سردار مهردلخان که یک شخص شاعر، ادبدوست و آشنا با تصوف بوده قرار داشته
است. پسرش سردار خوشدلخان[۸]، میرزا
احمد، میرزا حنان، شمسالدین قلیجآباد، ملا جمعه، صدیق آخوندزادهی هوتک،
ملامیران و دیگران از ارکان این ادبستان بودهاند. این اشخاص هرکدام به زبان دری
یا پشتو، صاحب دیواناند. این ادبستان بر اساس مکتب ادبی میرزا عبدالقادر بیدل بنا
نهاده شده بود.[۹]
تیمور شاه فرزند احمدشاه درانی (۱۷۷۲ـ۱۷۹۳م) نیز شاعر بود و از وی دیوانی به زبان فارسی موجود است. دیوان فارسی وی دارای ۱۶۶ صفحه، ۲۱۹ غزل و ۱۵ رباعی است و به خط غلاممحمد کابلی نوشته شده است.

تیمورشاه درانی در شعر همیشه خودش را «شه تیمور» یا «تیمور شه» یاد کرده است و
احتمالاً القاب «درانی» و «افغان» بعداً به نام شعری وی اضافه شده است. او با آنکه
در زمان حیاتش به شاعری مشهور نبود، اما دربار وی مجمع شاعران بوده است.
واقف بتالوی (لاهوری) در زمان او به قندهار آورده شد و سپس در اثر انتقال پایتخت از قندهار به کابل، او نیز به کابل آمد و حیثیت ملکالشعرای دربار را از آن خود کرد. غبار از شاعرانی چون لعلمحمد عاجز، میرهوتک افغان، راسخ، عیدی و صوفی عبدالله (دیوان بیگی) یاد کرده است که در عهد او بودهاند.[۱۰]

میر محمدصدیق فرهنگ از یک انجمن ادبی در دربار تیمورشاه یاد کرده است که در آن
علاوه از شاعرانی چون میرهوتک افغان و لعلمحمد عاجز، شاعرانی از کشورهای همسایه
هم گرد آمده بودند، اما خیلی دوام نیاورد. وی مجلس مشاعرهای را در دربار تیمورشاه
چنین نقل میکند: «عبدی ولد مراد غزنوی در سال ۱۷۸۷م به دربار تیمورشاه به کابل
آمد و در مجلس مشاعرهی او شرکت نمود. وقتی شاه مصرع خنک انشاء کرده بود و از شعرا
خواست تا آن را با مصراع دیگری تکمیل کنند، مصرع مذکور این بود: «زسردیهای آهم
اشک اندر دیده یخ بندد». عیدی مصراع اول را انشا کرد که بیت آتی از آن به دست آمد:
شنو عیدی که شاه از طبع اعلی این چه در سفته
ز سردیهای آهم اشک اندر دیده یخ بندد»[۱۱]
از روابط حسنهی تیمورشاه با شیخ سعدالدین انصاری (پاچا صاحب پایمنار)، میرزا
احقر بدخشی و شهاب ترشیزی و شاعران دیگر نیز بسیار یاد شده است؛ چنانکه شاعران در
هر مناسبتی برای او شعری تقدیم کردهاند و شهاب ترشیزی در سوگ تیمور ترجیعبندی را
سروده بود.[۱۲]
علیمحمد منگل در کتاب درانی تیمورشاه که به زبان پشتو نوشته است، چند
شاعر ذیل را نیز به لیست بالا میافزاید: عبداللهخان وکیلالدوله، محمدعلمخان
(فرزند عبداللهخان مذکور)، اللهیارخان راسخ (برادر کوچک میرهوتک افغان)، غلام
محمد شاه جی، عیدمحمدخان عیدی و میرزا علیعسکرخان وصفی.[۱۳]
تیمورشاه به «خوبان پارسیگو» میبالید، خود را سخنگستر میدانست و در ابیاتی
چنین اظهار کرده است:
سبزان هند دارند گرچه بسی ملاحت
خوبان پارسیگو زیشان بسی زیادند[۱۴]
سخن رواج ز من یافت در جهان تیمور
که طبع زیرک من در تلاش مضمون است[۱۵]
تیمور با آنکه یک شاه صاحبلشکر و ستیزهجو بود، اما در غزلیاتش یک عاشق دلشکسته،
بادهنوش و متواضعی که گاهی به یاد آن دلربا، سلطنت را از یاد میبرد؛ چنانکه در
بیت زیر:
تیمور چون کنم پس از این فکر سلطنت
تاب و توان و هوش مرا دلربا گرفت[۱۶]
شاه شجاع که میان سالهای
(۱۷۸۴–۱۸۴۲) میزیست و دو بار به حکومت رسید نیز به زبان فارسی دری
سخن میگفت، مینوشت و آن را به رسمیت میشناخت. بخش اول و دوم کتاب «واقعات شاه
شجاع» که یا به قلم خودش نوشته شده یا کسی دگر آن را تحت نظر وی و از زبان وی
نوشته است، نیز برهان روشنی است که نسبت و پیوند او را با زبان دری تعیین میکند.
کهزاد در تاریخ
ادبیات افغانستان، از دو «شهزاده نادر» نیز نام برده است که یکی برادر شاه شجاع
بوده و دیگری پسر وی که دومی «دری» تخلص میکرده است. ابیاتی نیز از شهزاده «نادرِ
دری» در کتاب مذکور نقل شده است.[۱۷]
امیر شیرعلیخان که
پادشاهی وی میان سالهای (۱۸۶۳ـ۱۸۷۹م) بود، گر چند دچار جنگهای متعدد داخلی شد،
اما در زمان وی نخستین جریدهی رسمی به زبان فارسی دری به نام «شمسالنهار» آغاز
به فعالیت کرد که هر هفته در شانزده صفحه با خط نستعلیق منتشر میشد.
امیر عبدالرحمان (۱۸۸۰–۱۹۰۱) نیز به
زبان فارسی مینوشت و تمام اسناد رسمی دولت او به این زبان بود. در مورد بقیه
کارنامهی
او در اینجا مجال صحبت نیست، اما آنچه که مسلم است، زبان رسمی او نیز زبان دری
بوده است؛ چنانکه جلد نخست کتاب «تاجالتواریخ» را به قلم خود نوشته است.
او زبان فارسی را
زبان علمی میدانست چنانکه نوشته است: «السنهی مفصلهی ذیل را میتوانم تکلم
نمایم و خطوط آنها را هم بخوانم: افغانی که زبان قدیم افغانستان است و فارسی که
زبان علمی میباشد و روسی و عربی و هندوستانی. این دو زبان آخری را کاملاً نمیدانم،
ولی میفهمم.»[۱۸]
پسران امیر
عبدالرحمان، هر یک امیر حبیبالله (۱۹۰۱ـ ۱۹۱۹م) و نائبالسلطنه سردار نصرالله نیز
که در محیط ادبی ماوراءالنهر بزرگ شده بودند، فارسیگوی و علاقهمند شعر بیدل
بودند. سردار نصراللهخان در دربار خود یک انجمن ادبی داشت که در آن بیدلخوانی هم
میکردند.[۱۹]
در آن انجمن، شاعران بزرگی چون قاری عبدالله، محمدانور بسمل و دیگران حضور داشتند.
نخستین چاپ کلیات بیدل تا ردیف دال توسط همین انجمن انجام شد.[۲۰]
فیض محمد کاتب هزاره
(۱۸۶۲ـ۱۹۳۱م) نگارش کتاب سراجالتواریخ را در دربار امیر حبیباللهخان و بر مبنای
اسناد دولتی ـ که به زبان فارسی بودند ـ آغاز کرد. کتاب مذکور به زبان فصیح فارسی
دری و یکی از پختهترین متنهایی است که در موضوع تاریخ، پس از تاریخ بیهقی، به
نگارش درآمده است. جریدهی سراجالاخبار (سراجالاخبار افغانیه) نیز در سال ۱۹۱۱م
به مدیریت محمود طرزی در همین زمان و به زبان فارسی دری شروع شد.
اماناللهخان نیز آنچنانکه از کتاب «نطقهای اعلیحضرت امانالله خان غازی» بر میآید، با آنکه به قول خودش زبان «افغانی» را میدانسته و آن را دوست داشته است، اما سخنرانیهای رسمیاش به زبان فارسی بوده است. او در یک نطق خویش در قندهار میگوید: «.. خواهش دارم که با شما به زبان افغانی که نزد من محبوب است سخن بگویم، ولی چون که زبان اکثر مأمورین فارسی است، به فارسی تکلم مینمایم تا همه بدانند مقصد من از این آمدن قندهار ساعتتیری و تفریح نیست…»[۲۱]

پس از وی نیز زبان
شاهان، فارسی دری بوده است و حتا معروف است که محمدظاهرشاه (۱۹۱۴ـ۲۰۰۷م) که برای
ترویج زبان پشتو، مثل محمود طرزی تلاشهای فراوان کرد، خودش از این نعمت بیبهره
بوده و تنها زبان فارسی را میدانسته است. این شباهت او با محمود طرزی قابل توجه
است.
حامد کرزی رییسجمهوری
پیشین کشور (۲۰۰۱ـ ۲۰۱۴) نیز گاهی مجالس شعرخوانی در ارگ برگزار میکرد که شعرای
فارسی و پشتو در آن مجلس شعر میخواندند. او به زبانهای ملی و بهویژه به زبان
فارسی دری، فصیح سخن میگوید.
دکتور محمد اشرف غنی
(رییسجمهوری کنونی کشور) نیز زبان فارسی را مثل زبان مادری صحبت میکند. از جملهی
آثاری که وی به زبان دری نوشته است، میتوان به کتاب «روزنهای به نظام عادل»
اشاره کرد.
در نتیجه:
توضیح داده شد که
زمامداران افغان، با اراده و میل خویش زبان فارسی را برای ادارهی امور دولتداری
برگزیده بودند و تا همین اواخر، آن را در تضاد با هویت قومی خویش نمیدانستند.
اکنون نه آن شاهان پشتونتبار را میتوان صرفاً پشتوزبان دانست و نه آثار و متون
باقیمانده از دورهی آنان را میتوان بهسادگی به زبان دیگر ترجمه کرد. آن شاهان
از نظر تباری، پشتون و از نظر زبانی، دوزبانه و حتا بیشتر در ردیف فارسیزبانان
قرار میگیرند.
جدال بیهوده برسر
تقسیمبندی اقوام کشور بر مبنای زبان، ره به جایی نمیبرد. این مسأله تنها در مورد
پشتونها صادق نیست، ازبکها، و سایر اقوام کشور نیز در این نوع دستهبندی نمیگنجند.
و در ادامه به سراغ
چند شاعر بزرگ پشتونتبار فارسیگوی میرویم تا ببینیم که آنها در این قفس جای
خواهند شد یا خیر.
ادامه دارد…
[۱] . هیوادمل از یک کتاب دیگر به نام
«مرآه المحققین» نوشتۀ ارزانی روشانی نیز نام برده است که وی از گروه روشانی و از
خلفای پیر روشان بوده است. قسمتی از متن آن کتاب در «حالنامه» تألیف علی محمد مخلص
آمده است. (هیواد مل، ۱۳۷۶: ص ۱۱)
[۲] . حبیبی، عبدالحی، مقدمهی خیرالبیان،
۱۳۵۳، ص ۲۸
[۳] . «دا کتاب
بایزید به فارسی کشلی و چی وروسته د اورنگزیب به وخت کی دده د کورنی یو مرید علی
محمد بن ابوبکر قندهاری چه تخلص ئی «مخلص» و، دا کتاب تکمیل کیء، او دده د زامنو
او لمسیو او دده کورنی حالی ئی پر زیات کئ. چی دغه کتاب د بایزید او دده د کورنی
به شرح حال کی یو تینگ او باور ور مأخذ گنل کیژی» (حبیبی، ۱۳۵۳: مقدمۀ خیرالبیان،
ص ۲۸)
[۴] . هیوادمل، زلمی، رشد زبان و ادب دری
در گسترۀ فرهنگی پشتو زبانان، ۱۳۷۶، ص ۱۸ـ۱۹
و سربن، محمد اسماعیل، په پشتو ادب
کی د آخند درویزه او دده د پیروانو ادبی مقام، ۱۳۸۲، صص ۱۰۵ـ ۱۰۸
[۵]. رک:
هیواد مل، رشد زبان و ادب دری در گسترۀ فرهنگی پشتو زبانان، ۱۳۷۶، صص ۴۰ـ۵۸
[۶] . کهزاد، احمدعلی، تاریخ ادبیات
افغانستان، ۱۳۳۰، ص ۳۱۸.
[۷] . واصف باختری، محمدشاه، بیدلگرایی
در افغانستان (فصلنامۀ شعر، شمارۀ ۲۹)، ص ۱۶.
[۸]. سردار خوشدل خان را حبیبی به عنوان
برادر مهردلخان ذکر کرده است، اما او پسر وی بوده و طبع شعرسرایی نیز داشته است.
(خسته، ۱۳۴۴: ص ۱۰۹)
[۹] . حبیبی، عبدالحی، سبک هند و مکتب
بیدل (سی مقاله در بارۀ بیدل)، ۱۳۶۵، صص ۱۱۲ـ۱۱۴.
[۱۰] . غبار، غلام محمد، افغانستان در مسیر
تاریخ ج۲، ۱۳۵۷، ص ۶۲۸.
[۱۱] . فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در
پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷، ص ۱۱۵.
[۱۲] . همان اثر، ص ۱۱۴.
[۱۳] . منگل، علیمحمد، درانی تیمورشاه،
۱۳۸۲، صص ۱۱۰ـ۱۱۴.
[۱۴] . دیوان تیمورشاه، ۱۳۵۶، ص ۱۶.
[۱۵] همان اثر، ص ۱۰۴
[۱۶] . همان اثر، ص
۱۰۱.
[۱۷] . کهزاد، احمد علی، تاریخ ادبیات
افغانستان، ۱۳۳۰، ص ۳۰.
[۱۸] . امیر عبدالرحمان، تاجالتواریخ،
۱۳۷۵، ص ۳۷۶.
[۱۹] . خسته، خالمحمد، منتخبالزمان،
۱۳۹۲، ص ۱۴۸.
[۲۰] . مهجور، محمد عبدالعزیز، غزلهای
ستارهدار، ۱۳۸۳، ص ۱.
[۲۱] . امانالله خان، نطقهای اعلیحضرت
امانالله خان، ۱۳۷۰، ص ۹.