تدوین معنادار یک عکس

کاوه جبران
فردینان سوسور زبانشناس معروف سویسی در شناخت نظام زبان، فرضیهای را پیش کشید که بعدها الگوی تحلیل اغلب نظامهای نشانهشناختی قرار گرفت. او نظام زبان را بر تقابلی دوگانه (دال-مدلول) قرار داد که اولی را علامت شنیداری/دیداری خواند و دومی را تصوری ذهنی. به باور سوسور هر پدیدهای یک ماهیت عینی و فزیکی دارد و یک مدلول ذهنی که این دو با همدیگر الزاماً منطبق نیست.
به گونهی مثال پدیدهای مثل موتر را در نظر بگیرید. این موتر یک ماهیت عینی و فزیکی دارد. گونههای آن، متناسب به ساختمان، مدل، نوعیت و… فرق میکند. در عین حال، فهمی که از این پدیده در نزد فرد موجود است، متناسب به شناخت او از پدیدهای به اسم «موتر» است. به این معنا که او ممکن فهمش را از پدیدهی «موتر» با دیدن تصویر یک موتر بنز، یا سوارشدن به یک موتر لاری و یا هم لمس کردن بدنهی یک موتر تویوتا به دست آورده باشد. بنا بر این، فرد مورد نظر هر گاه واژهی موتر را میشنود و یا هم این واژه را در جایی میخواند، تصوری از موتر در ذهنش ایجاد میشود که بنا بر تجربهی شخصیاش آن را فهمیده است. سوسور همین تصور را مدلول (signified) و نشانهی نوشتاری یا دیداری آن را دال (signifier) و رابطه میان این دو را دلالت(signification) نامید.
بنا بر این، سوسور میپنداشت که رابطه میان دال و مدلول یک رابطهی اختیاری و دلبخواهی است. هم از آنجا که تصور ذهنی هر فرد صاحبزبان از دالها متفاوت است و هم از آنجا که دالها ماهیتاً پدیدههای قراردادی اند. برای قراردادی بودن دالها کافی است برای یک لحظه بیندیشیم که جانوری مثل «پشک» در زبانهای مختلف به نامهای مختلف یاد میشود. البته ذکر این نکته هم لازم است که رابطهی اختیاری مورد نظر سوسور یک امر نسبی است.
پایگاه استدلالهای سوسور زبانشناسانه بود اما از آنجا که زبان خود نظامی از نشانهها است؛ بعدها فرضیات سوسور ابزاری برای تحلیل در نشانهشناسی شد که تحلیل عکس نیز ذیل آن قرار میگیرد.
حالا مسأله این است که نشانههایی از این دست (تصویر بالا) رابطهی اختیاری دال و مدلول را مختل میکند. درست در همانجایی که قدرت پیگیر میشود تا مدلول ذهنی خود را به مثابهی معنای تکین، عینی و واقعی جا بیندازد و رابطهی دلبخواهی آن را ندیده بگیرد.
هرچند تصویر یک عکس صرف نیست، بل عکس تدوین است اما همین تدوین مدلول خاصی را برای بیننده در نظر دارد. چون سازندهگان آن با انتخاب، چیدمان و جابهجایی عناصر درون این تصویر، معنای خاصی را اراده کردهاند.
برای فهم بهتر این رابطه، علامت تصویری بالا را به علامت نوشتاری آن بر میگردانیم: افغانستان آینده.
میشود در این برگردان علامتهای بسیاری را پیرامون همین مفهوم جاگزین کرد. افغانستان، افغان، افغانیت و…
اکنون، آن مدلولی که از پی خواندن این دالها در ذهن خوانندهگان میگذرد متناسب با تجارب، شناخت و فهمشان و در عین زمان بسیار متفاوت است. اما نخست باید دید که تدوین چه چیزی را بازنمایی میکند: عکس تدوین، در مرکز و سمت چپ قاب، چهار فرد هویتیافته را کنار هم نشانده است. اشرف غنی، حامد کرزی، عباس استانکزی و ملا عبدالسلام حنفی. دو تای نخست مربوط اردوگاه دموکراسی اند اما هر کدام با تفاوتهایی.
اولی: لیبرال، افغانیتطلب، خودکامه. دومی: جهادی، افغانیتطلب، محافظهکار. دو نفر دوم مربوط کمپ طالباند. هر دو افغانیتطلب، اسلامیتطلب، خودکامه. هر چهار به چشمی غیر از چشم دوربین مینگرند، به خارج از قاب، به آینده، و هر چهار در ردیف منظمی چیده شدهاند، با استقلالی کامل، با سرهایی کشیده و چهرههایی جدی و عبوس.
ترتیب دوری و نزدیکی هر یک به دوربین، و نیز اندازهی هیکل بریدهی آنها در قاب، بیانگر اهمیت نقش هر کدام در بازی قدرت است. از سه صفت عمدهی هر دو گروه، وجه مشترک و میزان آن هر یک از صفات به ترتیب زیر است: افغانیتطلبی، اسلامیتطلبی و خودکامهگی. پرچم افغانستان نیز بالای دو نفر اول، در مرکز قاب به اهتزاز درآمده که سایهی سر آن دو میتواند تلقی شود. گویی یادآور فره ایزدی در نظامهای سیاسی عصر اساطیری است.
در سمت راست اما چهار فرد هویتنیافته: دو موجود نقابدار و دو کودک. این دو موجود نقابدار در زمینهی فرهنگی حاضر، تمثال زن اند یکی بر شانهی دیگری تکیه داده و هر دو بیهویت و گمنام اند. دو کودک نیز، یکی بر دیگری متکی است. وجه شباهت دختربچهی بزرگتر با تمثالهای زن، در آن است که او چادر به سر دارد و هنوز در نقاب کامل، پوشیده نشده است؛ علامتی که وجه افتراقش را با دختربچهی کوچکتر نیز مینماید. گویی او مرزی روشن، میان هویتنیافتهگی کودکانه و بیهویتی زنانه است. هر چهار به دوربین نگاه میکنند. تمثالهای زنان با چشمهایی فرضی، و کودکان با چشمهایی محو. کودکان لبخند هم میزنند، منتها لبخند دختربچهی کوچکتر شادمانهتر به نظر میرسد. انگار هنوز از زنانهگی چیزی نمیداند.
بر فراز هر دو پوقانهای، همتراز پرچم افغانستان در اهتزاز است. شیای پر از هوا، پر از باد که در مطابقت با تمثال زنان و تصویر کودکان معنایی خاص مییابد. ترتیب تمثال زنان و تصویر کودکان برخلاف مردان نامرتباند، اما موقعیت آنان، چینش معناداری دارد. طوری که زنان پشت بدن اشرف غنی، و کودکان پشت تمثال زنان جابهجا شدهاند. به اینترتیب سلسلهمراتب اجتماعی و سیاسی شفافی را پیش چشم میکشد.
اکنون اگر مجموعهمعنایی که از توضیح عناصر این عکس تدوین به دست آمده را با برگردان نوشتاری آن بسنجیم، حاصلش این است که افغانستان مورد نظر حکومت، بر فرض موفقیت پروسهی صلح چنین چیزی خواهد بود.
با این حال، واکنشها اغلب بر موقعیت و بازنمایی زنان در این تصویر بوده است. دو عنصر دیگری که در این تصویر مغفول میمانند، بازنمایی و موقعیت نسل نو (کودکان) و برجستهسازی هویت مسألهدار افغانیت است.
حالا آن اختلالی که این تصویر در رابطهی دال و مدلولِ مورد نظر سوسور به میان آورده است، کدام است؟
مطابق تدوین خاصی که در این تصویر به کار رفته، افغانستان آینده با افغانیتطلبی گره خورده و افغانستانی بدون عنصر افغانیت وجود نخواهد داشت. بنا بر این، افغانیت به مثابهی یک دال، چه مدلولی را بر میتابد؟
تصویر حاضر مدلولی را که از افغانیت عرضه میکند، مبتنی بر سه دال قومی، جنسیتی و مذهبی است. از چهار فرد هویتیافته در تصویر دست کم سه نفر آن پشتون اند. (دال قومی) زنان و کودکانِ موقعیتیافته در مرتبه فروتر جنسیتی و هویتی (دال جنسیتی و سنی)؛ و غیبت نشانهی اقلیتهای دینی و مذهبی. (دال غایب)
این سه دال، در عین حال علامت سرکوبشدهگان عمدهی بازیهای قدرت در تاریخ معاصر افغانستان نیز است: غیرپشتونها، زنان، و اقلیتهای دینی و مذهبی.
در حالی که دستگاه تبلیغات دولت پیوسته افغان و افغانیت را مفهومی همهشمول معرفی میکند و آن را نامی برای همه وابستهگان این سرزمین؛ فارغ از تفاوتهای قومی و جنسیتی و مذهبی و دینی میخواند؛ تصویر تدوینشده اما از این روایت سر باز میزند. بنا بر این، افغانیت مورد نظر قدرت، در تصویر تدوینشده مدلول گویاتر و روشنتری پیدا میکند و اجازه نمیدهد که غیرپشتونها، زنان، غیرحنفیها و غیرمسلمانان و… نیز وارد دایرهی مفهومی افغان و افغانیت شوند. در واقع آن مدلول اختیاری و دلبخواهیای را که هر فردی میتواند از دال افغان یا افغانیت داشته باشد، مقید میکند. البته بخش عمدهی این وضاحت از مواجههی عینی و عملی سرکوبشدهگان و نهاد قدرت در طول تاریخ معاصر میآید و به همین دلیل، عینیتر و رساتر است.