مسکو از طریق رادیو از کودتا اطلاع یافت

کودتای هفت ثور مسیر تاریخ سیاسی افغانستان را برای ابد تغییر داد. در مورد عوامل این کودتا، سخن بسیار گفته شده است. رهبران جناحهای گوناگون حزب دموکراتیک خلق، مقامهای پیشین شوروی، دیپلماتهای وقت کشورهای غربی در افغانستان و اسناد رسمی کشورهای مختلف از منظرهای گوناگون عوامل و زمینههای این کودتا را مورد بررسی قرار دادهاند. از مجموع این اسناد، مدارک و خاطرهها برمیآید که کودتای هفت ثور هم مثل هررویداد مهم سیاسی و اجتماعی دیگر، تکعلتی نیست. به نظر میآید که تغییر سیاست خارجی داوودخان، برهم خوردن اتحاد نانوشتهی او با برخی از کادرهای حزب دموکراتیک خلق و نبود فضای باز سیاسی برای فعالیت آزاد احزاب، از عوامل پیشزمینهای کودتای هفت ثور به حساب میرود.
داوودخان در ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۷ به کمک برخی از کادرهای نظامی و غیرنظامی حزب دموکراتیک خلق، سلطنت ظاهرشاه را برانداخت و قدرت را به دست گرفت. رویداد ۲۶ سرطان ۱۳۵۷ یک کودتای درونخاندانی بود. منازعهی قدرت در درون خانوادهی سلطنتی، در تمام دورهی حاکمیت سدوزاییها و محمدزاییها وجود داشت. در تمام این دورهها، امیران و امیرزادهگان سدوزایی و محمدزایی برای به دست آوردن سلطنت به روی همدیگر شمشیر کشیدند و عموزادهگان همدیگر را نابینا کردند و زندانی ساختند. در کل دوران سلطنت درانیها، صرف امیر حبیبالله پسر عبدالرحمان خان به صورت مسالمتآمیز با مرگ پدر جانشین او شد. کودتای داوودخان هم دستبهدست شدن قدرت در درون خانوادهی سلطنتی بود. اما تفاوت کودتای داوودخان با دیگر موارد پادشاهگردشی این بود که ایشان برای برانداختن سلطنت ظاهرشاه، از کادرهای نظامی و غیرنظامی چپ وفادار به حزب دموکراتیک خلق استفاده کرد. در گذشته مثلاً شاه شجاع برای برانداختن شاه محمود به بسیج لشکر قبایلی و شماری از آدمهای پرنفوذ در دربار دست میزد، ولی در سال ۱۳۵۲ داوود برای واژگون کردن سلطنت ظاهر شاه، دست به دامان آدمهای پرنفوذ در دربار یا سران قبایل نشد، بلکه از نیرویی مدد گرفت که تازه در سپهر سیاسی افغانستان به میان آمده بود.
روند مدرنسازی در افغانستان که با روی کار آمدن امیر حبیبالله آغاز شد و با سطنت امانالله خان اوج گرفت، کابل و برخی از دیگر از شهرهای افغانستان را از نعمت مکتب و آموزشهای عصری برخوردار ساخت. پس از سقوط امانالله خان، روند مدرنیزاسیون مدتی متوقف شد، ولی با روی کار آمدن مصاحبان دوباره با آهستهگی از سر گرفته شد و در کابل دانشگاههای دولتی هم ایجاد گردید. حزب دموکراتیک خلق که در سال ۱۹۶۵ میلادی تشکیل شد، از میان شاگردان لیسهها و دانشگاهها عضوگیری میکرد. این حزب طرفدار مدرنیزم روسی، آرمان لنینیسم و ارتقای سطح روابط افغانستان با اتحاد شوروی وقت بود. داوود خان در کودتای نظامیاش علیه سلطنت، بر کادرهای نظامی و غیرنظامی همین حزب اتکا کرد، ولی اندکی پس از روی کار آمدنش تمام این کادرها را کنار زد و به حاشیه برد. او دموکراسی دههی چهل را تعطیل کرد و یک حزب دولتی ساخت و از همهی نیروهای فعال در شهرها و روستاها خواست که به آن حزب بپیوندند. داوود خان با کثرتگرایی سیاسی، تعدد احزاب و دموکراسی نمایندهگی مخالف بود. او یک جمهوری شخصی ایجاد کرده بود و میخواست حکومت مادامالعمر داشته باشد.
سیاست خارجی داوود خان در دو سال آخر حکومت او رفتهرفته تغییر کرد. او که در آغاز متحد اتحاد شوروی تلقی میشد، کمکم تلاش میکرد تا از اتکای حکومتش بر کمکهای مالی و نظامی شوروی بکاهد. او تلاش کرد که روابطش را با رضا شاه، پادشاه وقت ایران، بهبود بخشد. پادشاه وقت ایران به داوود خان وعدهی کمکهای مالی هنگفت داده بود. بر مبنای خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار رضا شاه، ایران در آن زمان به داوود خان گفته بود که اگر از شوروی در سیاست خارجی و نیروهای چپ در سیاست داخلی فاصله بگیرد، تهران حاضر است کمکهای مالی بیشتر در اختیار او قرار دهد. اما هیچ کشوری به داوود خان تضمین قطعی نداده بود که در صورت قطع کامل کمکهای شوروی، جای مسکو را پر میکند و مصارف تمام پروژههای عمرانی افغانستان را میپردازد. ولی به نظر میآید که داوود خان میخواست اعتماد اعراب و تهران را جلب کند و حتا در پی آن بود تا با ذوالفقارعلی بوتو، نخستوزیر پاکستان، روی معضل دیورند به نتیجه برسد. این تغییر رفتار داوود خان در سیاست خارجی مسکو را ناراحت کرده بود. روشن بود که مسکو نمیخواست در مرزهای جنوبیاش یک حکومت دوست نداشته باشد.
وحدت مجدد حزب دموکراتیک خلق در سال ۱۹۷۷ معلول تغییر رفتار داوود خان در سیاست داخلی و خارجی بود. وقتی داوود خان از چپیها فاصله گرفت و کادرهای حزب دموکراتیک خلق را از حکومت بیرون کرد، رهبران این حزب احساس خطر کردند و به وساطت حزب کمونیست هند و دیگر طرفداران اتحاد شوروی، اتحاد سازمانی ایجاد کردند. اتحاد سازمانی حزب دموکراتیک خلق دو سال پس از تأسیس در سال ۱۹۶۷ برهم خورده بود، ولی هردو جناح خلق و پرچم پس از اتحاد مجددشان شبکههای نظامی خود را به صورت مجزا رهبری میکردند. امین شبکهی خلقیها را در ارتش مدیریت میکرد. به روایت بسیاری از رهبران خلقی و پرچمی، امین جاهطلبیهای شخصی داشت و خود تصمیم گرفته بود که در صورت افزایش فشار داوود خان بر رهبران حزب دموکراتیک خلق و زندانی شدن این رهبران، دست به کودتای نظامی بزند. ظاهراً امین کنترل انحصاری بر شبکهی نظامی جناح خلق داشت.
رهبران حزب دموکراتیک خلق به شمول امین، با تبلیغ آرمان لنینیسم و شعارهای آن، عضوگیری میکردند. در آن زمان افسران جوان نظامی ارتش افغانستان، در روسیه آموزش میدیدند و این امر هم فرصت بینظیر در اختیار رهبران حزب دموکراتیک خلق گذاشته بود تا در اردو عضوگیری کنند. در تعلیمنامههای نظامی اتحاد شوروی هم مواردی گنجانیده شده بود که افسران جوان را مجذوب آرمان ایدیولوژیک اتحاد شوروی میساخت. برمبنای آرمان لنینیسم اگر یک حزب طرفدار شوروی و «نمایندهی کارگران و نیروهای پیشرو» از طریق کودتای نظامی قدرت سیاسی را به دست میگرفت، مانعی نداشت. کودتای نظامی با ایدیولوژیای که رهبران حزب دموکراتیک خلق به آن معتقد بودند، به هیچ وجه در تضاد نبود؛ اما تغییر رفتار داوود خان در سیاست داخلی و خارجی، به جایی نرسیده بود که اتحاد شوروی تصمیم به براندازی حکومت او بگیرد. اسناد و مدارک نشان میدهد که شوروی صرف میخواست بر داوود خان فشار وارد کند تا دوباره به خط مسکو برگردد. شوروی شاید تمام ابزارهایی را که در اختیار داشت، برای رسیدن به همین هدف به کار گرفته بود. رهبران اصلی حزب دموکراتیک خلق هم حداقل در سال ۱۳۵۷ قصد کودتا نداشتند.
آنچه که کودتا را کلید زد، بازداشت رهبران حزب دموکراتیک خلق یک هفته پس از تشییع جنازهی میراکبر خیبر بود. میراکبر خیبر، از رهبران جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق، ده روز قبل از کودتای هفت ثور ترور شد. رهبران حزب دموکراتیک خلق در مراسم تشییع پیکر خیبر، یک مارش سیاسی به راه انداختند و در آن شعار تند علیه داوود خان دادند. داوود خان از این نمایش قدرت حزب دموکراتیک خلق احساس خطر کرد، اما فوراً به بازداشت رهبران این حزب اقدام نکرد. شاید داوود خان این طور محاسبه کرده بود که اگر فوراً به بازداشت رهبران حزب دموکراتیک خلق اقدام کند، طرفداران این حزب در شهرها دست به ایجاد ناآرامی و شورش میزنند. او یک هفته بعد دستور داد که رهبران حزب دموکراتیک خلق بازداشت شوند. داوود خان قابلیت نظامی شبکهی امین در اردو را در دستکم گرفته بود. شاید امین در استخبارات داوود خان و بخشهای کشف وزارتهای دفاع و داخله عوامل نفوذی خودش را داشت و آنان اطلاعات دقیق و مفصل در مورد شبکهی نظامی جناح خلق در اردو به داوود خان نداده بودند.
تصمیم امین برای کودتای نظامی در واکنش به بازداشت رهبران این حزب، به روایت بسیاری از رهبران حزب دموکراتیک خلق، شخصی بود. هیچ رهبر حزب دموکراتیک خلق به شمول ترهکی به او دستور نداده بود که در صورت بازداشت رهبران، دست به کودتای نظامی بزند. با بازداشت رهبران حزب دموکراتیک خلق توسط پولیس داوود خان، امین از فرصت استفاده کرد و به شبکهی جناح خلق در اردو دستور داد که بامداد هفت ثور دست به کودتای نظامی بزنند. کودتای شبکهی خلقیها در اردو که بعداً برخی از کادرهای نظامی پرچمی هم با آنان همکاری کردند، به دلیل ضعفهای جدی در نظام سوق و ادارهی ارتش در آن زمان و عوامل دیگر به پیروزی رسید. جیمی کارتر، رییس جمهور وقت امریکا، در خاطراتش نوشته است که برژنف پس از کودتای ثور، باری به او گفت که مسکو از طریق رادیو اطلاع یافت که در کابل علیه داوود کودتا شده است. در نتیجهی این کودتا، داوود خان با تمام اعضای خانوادهاش که برخی از آنان زیر سن ۱۸ بودند، کشته شدند و قدرت سیاسی به حزب دموکراتیک خلق انتقال یافت.
کودتای هفت ثور به سلطنت محمدزاییها و مجموع امپراتوری درانیها پایان داد و فصل خونینی را در تاریخ سیاسی افغانستان رقم زد. قبل از کودتای هفت ثور، سلطنت کابل، مشروعیت سنتی داشت. میراث و مذهب، چارچوب این مشروعیت را میساختند. اما کودتای ثور مشروعیت سنتی را از بین برد. از همان روز تا حال روی معیارهای مشروعیت سیاسی در افغانستان توافق جمعی به میان نیامده است. حزب دموکراتیک خلق خودش را سازمان پیشرو مدافع زحمتکشان و طبقهی کارگر تلقی میکرد و برمبنای همین آرمانها ادعای مشروعیت داشت. ولی این آرمان و ادعا هیچ ربطی با فرهنگ سنتی و مذهبی افغانستان نداشت. به همین دلیل بود که حزب دموکراتیک خلق با قیامهای خودجوش مردمی روبهرو شد. فرمانهای انقلابی این حزب که با شتابزدهگی عملی میشد، یک شورش تمامعیار را علیه حاکمیت این حزب کلید زد. این شورش رفتهرفته چنان گسترده شد که شوروی ۱۹ ماه بعد از کودتای ثور برای نجات حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، به افغانستان لشکرکشی کرد.