عمق خونبار یک استراتیژی؛ انگیزههای حمایت پاکستان از طالبان چیست؟ | بخش سوم

- یاسین احمدی
پاکستان اردوگاههای
آموزشی را برای نیروهای مذکور در شمال و جنوب
وزیرستان ایجاد کرد و بنیاد اقدامات و برنامههای بعدی را به کمک مالی امریکا،
عربستان و دیگر مراجع تمویلکننده در دههی هشتاد میلادی گذاشت. این مناطق عمدتا
پشتوننشین نه تنها از دید رسانهها به دور بودند، بلکه در مجاورت با ولایات شرقی
افغانستان، پکتیا، لوگر و پکتیکا، نیز قرار داشتند. همچنان، پاکستان قرارگاه بزرگ
نظامی در منطقهی رزمک (در شمال وزیرستان جنوبی، نزدیک مرز جنوبی وزیرستان شمالی)
داشت و عسکرهای آن در مهمندایجنسی، در مجاورت با ولایاتهای پشتوننشین ننگرهار و
کنر مستقر بودند. به این نیروها که به قطعات قول اردوی سرحدی تقسیم شده بود، (سازمان
شبهنظامی که نیروهای خود را از مناطق قبایلی جذب کرده ولی افسران آن از سوی ارتش
تعیین و فرستاده میشود) ولایت سرحدی شمالغربی، دستور داده شد که به سازماندهی و
آموزش جنگجویان افغان پرداخته و بازرس عمومی قطعات، دگرمن (بعدا تورن جنرال)
نصیرالله بابر در رأس تمام این عملیات قرار گرفت. (فییر۲۰۱۷.)
گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود (که بعدا به دشمن
پاکستان تبدیل شد و تحت حملات طالبان، نیروهای تحت حمایت پاکستان در اواسط دههی
نود میلادی قرار گرفت) از جمله نخستین کسانی بودند که از دست نیروهای پاکستانی
تعلیمات نظامی دریافت کردند. در تابستان سال ۱۹۷۵ میلادی، پاکستان از یک سلسله
شورشهای اسلامگرایان در افغانستان، از جمله شورش مسعود در پنجشیر حمایت کرد. درحالیکه
حکومت داوود به آسانی شورشها را سرکوب کرد، اما او به این بهانه چهرههای اصلی
اسلامگرایان را دستگیر کرد که در نتیجه تعداد زیادی از نیروهای جهادی به
پاکستان فرار کردند. به دلیل اطمینان از مخفی بودن پروژهی حمایت از جنگجویان
افغان، پاکستان آنان را جزء قول اردوی سرحدی ساخت.
در همین حال، ای اس ای و نیروهای
ویژهی گروه خدمات مخصوص اردوی پاکستان مسئولیت آموزششان را بر عهده گرفتند.
تحلیلگران باور دارند که بین سالهای ۱۹۷۳ الی ۱۹۷۷ میلادی، قوای مسلح پاکستان
پنج هزار جنگجو را به منظور نبرد با حکومت داوود آموزش داد، اما جنگجویان افغان
با وجود اهداف مشابه، بر اساس مسایل قومی(پشتون در برابر غیرپشتون) متفرق بودند.
فارسیزبانها بیشتر از ربانی و پشتون زبانها از حکمتیار حمایت کردند. با توجه
به تجربهی پاکستان در حمایت از بازیگران غیردولتی (مثلا در جنگ ۱۹۴۷ و ۱۹۶۵
میلادی)، آگاهی از اقدامات مذکور تنها به یک تعداد افراد خاص در حکومت و اردوی
پاکستان محدود بود. جنرال بابر مدعی بود که تنها بوتو، نخستوزیر کشور، تیکا خان،
فرمانده عمومی ارتش و عزیز احمد، وزیر دولت در امور خارجی و دفاعی، از فعالیتهای
مذکور آگاه بودند. در آن زمان در پاکستان، اسلامگرایان افغان روابط مستحکمتری با
احزاب اسلامگرای پاکستان، به خصوص جماعت اسلامی و جمعیت العلما، برقرار کردند.
هر دو حزب نامبرده رابطهی نزدیکی با ارتش داشته و
از عربستان سعودی، در کنار دیگر کشورهای عربی، کمک مالی دریافت میکردند. حکمتیار
حزب اسلامی افغانستان را ساخت که با رهبری جماعت اسلامی پیوند ایدئولوژیک داشت.
پاکستان قبل از ورود شوروی به افغانستان و خیلی پیشتر از حضور امریکا در این کشور،
طرحهای مذکور را رویدست گرفته بود. به بیان دیگر، خطوط اصلی سیاست پاکستان در
قبال افغانستان قبل از اشغال این کشور توسط اتحاد شوروی در ۱۹۷۹ میلادی ریخته شده
بود. با این حال، پاکستانیها سیاستهای خود را پس از اشغال افغانستان در هماهنگی
با امریکا و عربسات سعودی و در راستای منافع و ملاحظات استراتژیکشان توسعه
بخشیدند.
بررسی این واقعیتهای تاریخی این روایت پاکستان را
که گویا برای کمک به اهداف ایالات متحده در جنگ سرد از سوی این کشور مورد «استفاده»
قرار گرفت، زیر سوال میبرد. بوتو که مصروف سازماندهی اقدامات مخفیانه در
افغانستان بود، از ایلات متحده طالب کمکهای بیشتری شد؛ اما روابط پاکستان و
امریکا پس از جنگ ۱۹۶۵ هند و پاکستان و پاسخ ناروشن امریکا به جدایی بنگلادیش از
خاک پاکستان رو به سردی گراییده بود و از جانب دیگر، امریکا با استدلال بوتو مبنی
بر دریافت کمکهای بیشتر متقاعد نشده بود.
وزارت امور خارجه امریکا در جریان آمادگی برای سفر
بوتو به واشنگتن در سال ۱۹۷۳ میلادی، ضمن گفتوگو با لحن هشدارآمیزی تأکید کرد که
امریکا «حل مشکلات امنیتی پاکستان را در گام نخست از لحاظ سیاسی/ روانی و اقتصادی
میبیند تا نظامی» به طور خلاصه، در این مقطع، ایالات متحده نمیتوانست بپذیرد که
راهکار مشکلات امنیتی پاکستان ماهیت نظامی دارد. انکشافات مثبت سیاسی منطقهای
نخستین مرحلهی آموزش ملیشههای افغان [از سوی نیروهای پاکستانی] را به تاخیر
انداخت. با اینکه اتحاد شوروی تفاهمنامهی دوستی را با هندوستان در زمانی به
امضا رساند که این کشور قصد مداخله در پاکستان شرقی را داشت، اما در عینحال، اتحاد
شوروی نگاه مثبت و همدلانه نسبت به سیاستهای چپگرایانهی حکومت بوتو پیدا کرد و
میخواست روابط خود را با پاکستان بهبود بخشد. به عنوان بخشی از این تلاشها،کابل
موضع خود را در قبال داعیهی پشتونستان نرمتر ساخت. در عین زمان، افغانستان روابط
خود با ایران را که همانند پاکستان عضو پیمان سینتو بود، نیز بهتر ساخت. تهران با
اعطای ۷۰۰ میلیون دالر کمک انکشافی، کابل را تشویق به تعامل با پاکستان کرد. چین،
یکی دیگری از متحدان مهم پاکستان، وام ۵۵ میلیون دالری را به حکومت داوود خان، به
امید حفظ فاصله میان افغانستان و اتحاد شوروی پیشنهاد کرد.
سومین فشار از سوی ایالات متحده بالای افغانستان
وارد شد که هنری کسینجر، وزیر امور خارجه، در سال ۱۹۷۴ میلادی به کابل سفر کرد و
داوود خان را تشویق به نوعی از تعامل با پاکستان کرد او و داوود روی طیفی از مسایل
بحث کردند. با اینکه روی خط دیورند میان دو طرف توافقی حاصل نشد، ولی در نتیجهی
تلاشهای مذکور، پاکستان در اوایل ۱۹۷۷ میلادی کمکهای خود را به اسلامگرایان افغان
متوقف ساخت (حقانی۲۰۰۵). در جولای ۱۹۷۷ میلادی، جنرال ضیاءالحق، بوتو را از حکومت
بر انداخت و قدرت را طی عملیات موسوم به بازی منصفانه به دست گرفت. در آن زمان،
داوود خان تلاشهای خود را برای کاهش تنش پاکستان ادامه داد. از ابزار نظر در
مورد خلع بوتو خودداری ورزید و آن را «موضوع داخلی» پاکستان دانست. در مقبل، ضیاء
نیز رویکرد مصالحهجویانهای را در قبال افغانستان در پیش گرفت. از جمله این که
تعدادی از ناسیونالیستهای بلوچ و پشتون را که در زمان بوتو به زندان افگنده شده
بودند، از حبس رها ساخت (فییر۲۰۱۷). داوود هم چنان کوشید که فاصلهی خود با مسکو
را بیشتر سازد. اما انکشافات سریع افغانستان جلو پیشرفتها در روابط دو کشور را
گرفت.
درحالیکه شاید داوود با برخی از اهداف حزب دموکراتیک خلق افغانستان همنوا بود، اما این حزب از رویکرد گامبهگام حکومت در راستای اصلاحات و مدرنیزاسیون حکومت راضی نبود. همینطور، از نظر حزب خلق و مسکو، داوود یک سیاستمدار ناسیونالیست بود که حفظ استقلال در امور داخلی و خارجی افغانستان در برابر اتحاد شوروی را توقع داشت. حزب خلق در اپریل ۱۹۷۸ میلادی قدرت را طی یک کودتای خونین به دست گرفته و در جریان آن داوود خان نیز کشته شد. این کودتای به دلیل وقوع آن در ماه ثور به نام انقلاب ثور مسما شد.

بسیاری از تحلیلگران مسایل دفاعی پاکستان باور
دارند که انقلاب ثور با حمایت روسها صورت گرفت، هر چند که اسناد تاریخی با قطعیت
چنین موضوعی را تأیید نمیکند. پس از گذشت چند روز وقوع کودتا، نورمحمد ترهکی
(رهبر شاخهی خلق) به عنوان رییسجمهور و نحستوزیر، و ببرک کارمل، رییس شاخهی
پرچم و رقیب ترهکی، به هنوان معاون نخستوزیر معرفی شد. البته حضور پرچم و خلق
در حکومت جدید به خصومت کیان این دو حزب پایان نبخشید. ترهکی، کارمل و دیگر
رهبران پرچمی را با تعیین در پستهای دیپلماتیک در خارج، به تبعید فرستاد و دست به
تصفیهی بقیه نیروهای پرچم در کشور زد. حکومت خلق به طور سریع سوسیالیسم را با
روشهای بسیار خشن و بیرحمانه (از جمله قتل عام دستهجمعی) بالای افغانستان تحمیل
کرد که در تمام سطوح جامعه پیامدهای شدیدی را به دنبال داشت. میان ضیاء و ترهکی
از همان نشست نخست در کابل، روابط ناخوشایندی شکل گرفت. زمانی که ضیاء در مورد
اسلام حرف میزد، ترهکی در فرصتهای مختلف زهد و دینداریاش را مسخره میکرد.
ضیاء به نوبهی خود باور داشت که در عقب کودتای ثور روسها قرار داشته و حذف داوود
خان به معنای ختم همکاریهای افغانستان و پاکستان است.
ضیاء با درک اینکه احیای روابط حسنه ممکن نیست، به
شکل شدیدی روی اسلامیسازی کشور و تضعیف بیشتر سیاستهای چپگرایانهی حکومت بوتو (مثلا،
ملیسازی داراییهای خصوصی) تمرکز کرد. ضیاء طی یک ارزیابی که در آن نفوذ افکار
استراتژیک بریتانیای کبیر به خوبی ملموس است، به این نتیجهگیری رسید که پس از
وقوع انقلاب ثور، افغانستان نمیتواند دولت حایل میان اتحاد شوروی و شبهقاره هند
باشد و به همین دلیل حکومت نظامی او نگران پیشروی شوروی به سوی مرزهای پاکستان
بود. برای جلوگیری از این کار، دگر جنرال فیضعلی چشتی، یکی از اعضای مهم حلقهی
نظامی متعمد ضیاء، سیاست فعال و پیشدستانه برای مهار نفوذ شوروی از طریق «نصب یک
حکومت متمایل[به پاکستان] در کابل و استفادهی دوستانه از قبایل پشتون به عنوان
سپر دفاع پاکستان که امنیت آن در دفاع افغانستان نهفته است پیشنهاد کرد.»
در می ۱۹۷۸ میلادی، پاکستان جمهوری دموکراتیک
افغانستان را به رسمیت شناخت در عین حال که اتاق افغانستان را که در زمان بوتو در
سال ۱۹۷۳ ساخته شده بود، دوباره فعال ساخت. (حقانی ۲۰۰۵و فییر۲۰۱۷) در جریان
زمستان ۱۹۷۹ میلادی، سیاستهای حکومت حزب دموکراتیک خلق نیروهای اسلامگرا را هرچه
بیشتر به سوی پاکستان کشاند و بر میزان نیروهای ضد دولتی که در جریان حکومت داوود
فرار کرده بودند، افزوده شد. ضیاء با استفاده از کارهای مقدماتی بوتو، گروههای
مختلف افغان را در قالب نیروهای سیاسی و نظامی مناسب سازماندهی کرده و تحت کنترل
خود درآورد. روابط میان ضیاء و نیروهای اسلامگرای افغانستان بر اساس یک وابستگی
متقابل بود. او توانست که تا حدی به جنگجویان افغان مشروعیت بینالمللی ببخشد و
در مقابل نیروهای مذکور اقدامات اسلامگرایانهی ضیا در پاکستان را تقویت کرده و
در عین حال در بسیج و سازماندهی مجاهدین افغان به ارتش مدد رسانند. جماعت اسلامی
به طور مشخص روابط خود را با جریان متعلق به حزب اسلامی مستحکم ساخت. اتحاد شوروی
متوجه شد که خشونتها در افغانستان به شکل هشداردهندهای در حال افزایش است. در
سپتامبر ۱۹۷۹ میلادی، حفیظالله امین، ته کی را که میترسید در طوطئهی مشترک با
روسها او را از قدرت کنار زند، کشت و خویش را به عنوان نخستوزیر افغانستان منصوب
کرد. درحالیکه ترهکی تا حدی اعتماد روسها را به خود جلب کرده بود، اما روابط
حکومت امین و مسکو رو به وخامت گرایید، چون امین از طریق ایجاد دهشت در پی استحکام
حکومت خود بود، اتحاد شوروی از ترس از دست رفتن افغانستان در کریسمس ۱۹۷۹ میلادی
به افغانستان عسکر فرستاد، امین را کشت و به جای او ببرک کارمل را به عنوان رییسجمهور
منصوب ساخت.
اتحاد شوروی با «مداخلهاش در افغانستان، پاکستان را
به طور هشداردهندهای نگران ساخت. از آن پس، ناگهان دولت حایل از میان برداشته شد
و ابر قدرتی چون شوروی به مرزهای پاکستان نزدیک شد» .(پیشین همان) همزمان با اینکه
روسها از مرز آمودریا میگذشتند، ارتش و استخبارات ضیاء موفق به تشکیل و تجهیز
گروههای جهادی کلیدی افغان گردیدند و به ستونهای اصلی مقاومت در برابر اتحاد
شوروی در افغانستان تبدیل شدند. در جریان ۱۹۷۸ میلادی، دگرجنرال فضل الحق (به
دستور ضیاء) ۵۰ گروه مقاومت را به چندین گروه کوچک قابل کنترل تقلیل داد.
ادامه دارد…