داغبودن رقابت فوتسال در پایتخت

حسیب بهش
باران نفس گرفته بود و آفتاب پس از دو روز از لای ابرها به زمین نظر میانداخت، هوای ورزشی و تازه. عدهای در زیر یک سقف بزرگ به بازی «فوتسال» مشغولاند. سروصدایی به گوش میرسد، گویا آن را با فوتبال آمریکایی اشتباه گرفتهاند. داخل رفتم که وضعیت را جویا شوم، ناگهان با خط قرمزی بر روی در برخوردم؛ «سلاح ممنوع.» با خیال راحت پا پیش گذاشتم که صدایی از راهزینهی کناری دروازه به گوشم رسید: «کجا بیدر؟»
نگهبان بود و مرا به دفتر جمنازیوم هدایت کرد. دفتر محمدادریس اندر، مالک این مجتمع ورزشی در ناحیهی هشتم کابل. مردی تنومند که سرش را با دستمال سفید پیچانده و بر یک کوچ تکیه زده است. آن گونه که میگوید و به نظر میرسد، استاد پرورش اندام است و بیش از ۱۲ سال میشود که در محوطهی همین جمنازیوم، در یک سالون جداگانه به شاگردانش تمرین میدهد.
وقتی پرسیدم نیتش از ساختن این جمنازیوم چیست، میگوید که برای حل مشکلات جوانان، ایدهی ایجاد این جمنازیوم در ذهنش خطور کرده است. او افزود: «ازی کده که جوانای ما روزبهروز به اعتیاد و نشئه رو بیارن، گفتم خوب اس که همی جمنازیوم رَ بسازم که بچهها بتانن از همی چیزای نشئهآورِ تباهکننده و یلهگردی دوری کنن.»
میدان نبردِ یاران گرمابه و گلستان
به میدان فوتبال رهنمایی شدم. وقتی داخل محوطه شدم، همه مصروف بازی بودند. یک تیم با لباس سبز کمرنگ و دیگر با لباسهای رنگارنگ در مقابل هم بازی میکردند. رفتم و در کنار دیوار تکیه زدم. حرکات بازیکنان را پیگیر بودم. مالک جمنازیوم در کنارم نشسته بود و بازی را با دقت بیشتر دنبال میکرد. از وی پرسیدم، اصول خاصی برای کنترل بازی دارید؟ جواب داد: «بازیکنها خودشان قواعد اخلاقی ره میفهمن، اما فقط بعضی وقتها احساساتی میشن.»
در همان لحظه بود که یکی از بازیکنان فریاد کشید: «چور اش کو، چور اش کو!» مالک جمنازیوم با لبخندی به سویم نگاه کرد و گفت: «دیدی؟» جالب بود، میگوید که حتا بعضی اوقات مجبور است به دلیل پایین آوردن برخورد در داخل زمین، خودش پا در میان بگذارد و بین دوستانی که با هم برای تفریح و بازی دوستانه به جمنازیوم میآیند، قضاوت کند.
گذر زمان به حساسیت بازی میافزود و حَکَم بازی از جایگاه تماشاگران -که در قسمت بالایی جمنازیوم بود- بازی را سوت میزد. یکی از تیمها به گول رسید، بازی یک – صفر شد و برخوردها شدت یافت. چیزی نگذشته بود که گفتوگوهایی بین همتیمیها ردوبدل شد، انگار یکدیگر را زیر لب دشنام میدادند. در همین هنگام، از مالک جمنازیوم در مورد حساسیت بازیهایی که در چارچوب تورنمنتها برگزار میشود، پرسیدم. گفت: «ای یک بازی عادی اس؟» میگوید که ادارهی جمنازیوم در گذشته تورنمنتهای رمضانی برگزار میکرد، اما به مرور زمان از آن صرف نظر کرد. دلیلش را پرسیدم، وی افزود: «مردم سطح درکشان ضعیف اس، حتا بعضی وقتها تماشاچیان با بوت و دگه چیزا بازیکنهای تیم مقابل رَ میزنن!»
دو بار اشتباه برای بازیکنان تیم عقبمانده در بازی کافی بود تا به قضاوت داور اعتراض کنند. لحظاتی بعد بازیکن نمبر ۱۰ تیم در حال انجام حرکت، «با خطا متوقف شد». سروصداها در داخل جمنازیوم میپیچید که ناگهان بازیکن سرنگون شده از جا برخاست و به داور بازی گفت: «بده ویسل ره!» و پس از گرفتن آن از حکم میدان رو به مالک جمنازیوم کرد و گفت: «مه استاد!»
آقای اندر پوزخندی زد و گفت: «همی داور یکی از رفیقهایشان هم است.» از آنجا فهمیده میشد که یاران پر ادعا به جان هم افتادهاند. حکَم تازهنفس به شدت حساس بود و حتا کوچکترین اشتباه را اشپلاق میزد. به ساعتش نگریست و گفت: «سی کو، بازی که خلاص شد ویسل ره به مه دادن.» دقیقهی اخیر بازی میگذشت و ذهن داور با ثانیهگرد ساعت جمنازیوم به سمت ثانیهنماهای اخیر در حرکت بود.
به یکباره سوت پایان بازی به صدا در آمد. در همین اثنا بود که ناگهان بازیکنان برنده از فرط خوشحالی، توپ بازی را با شدت به سوی ما روانه کردند. یکییکی به زمین نشستند و به ماساژ دادن پاهایشان مصروف شدند، انصافاً بازی نفسگیری بود. پا پیش گذاشتم و خواستم با یکی از آنها صحبت کنم. درست با همانی که توپ را به سمت ما فرستاد.
نامش عمر است و چند سالی میشود که فوتسال بازی میکند. نفس نداشت و کوشش میکرد جوابها را کوتاه و تا حد ممکن با «بلی، نه و صد فیصد» پاسخ دهد. میگوید که بیشتر مواقع با دوستانش برای فوتبال به جمنازیوم میآید. ازش پرسیدم که چقدر قواعد اخلاقی را در درون میدان رعایت میکنید؟ با لبخندی جواب داد: «صد فیصد!» کوتاهی جواب وی نمایانگر خستهگیاش بود. در همین هنگام، بازیکنان تیم مقابل برای خوشوبش با وی، دست دراز کردند.
شانس را مناسب دانستم و به دیگری رو کردم. گفت که اسمش میوند است و با دوستانش برای تمرین به اینجا آمده است. موهایش را که روی صورتش افتاده بود، با دستش بالا زد، پی هم نفس میکشید. از حرکات و عملکردش در جریان بازی مشخص بود که انسان جدی است. میگوید که هر هفته با دوستانش برای تمرین فوتسال به جمنازیوم میآید و برای بهتر شدن بازیاش، تلاش میکند.
با آنکه سطح مشاجرهها در جریان اکثر بازیهای جدی، بلند است، ولی پسانها اکثر بازیکنان آن درگیریها را یادگارهای خوبشان میدانند.
غیرمعیاری بودن اکثر ورزشگاههای فوتسال و دیگر ورزشها در کابل، یکی از مشکلات ورزشدوستان است.
آقای اندر با نشان دادن اتاقهای تبدیلی لباس، بخش معلومات، تشنابها، کانتین و وسایل عاجل صحی میخواست به شکلی برایم بفهماند که قواعد و اصول ورزشی را در جمنازیومش در نظر گرفته است. وی میگوید که جواز برای ایجاد جمنازیوم را از کمیتهی ملی المپیک به دست آورده است. در همین حال، او علاوه کرد که بیش از ۵۰ جمنازیوم در شهر کابل وجود دارد که بیشتر آنان معیاری نیستند و «صرف به شکل تجارتی» ساخته شدهاند.
وقتی از کیفیت میدان فوتسال پرسیدم، گفت: «فرق دارن!» من که از تمام فوتسال فقط دویدنش را بلد بودم، در این مورد مشکوک شدم و وضاحت خواستم. گفت: «راستش زیادتر مردم تجارتی میسازن، مثلاً سر کاشی یا موزاییک را فرش مخصوص فوتسال میپوشانن و یک راه را برای پیسه پیدا کردن جور میکنن.» وی پس از یک مکث کوتاه افزود: «بعضی از جمنازیومها هستن که در موقعیتهای خوب و به شکل تجارتی جور شده. اینا فقط در غم پیسه ماندهان و اصلاً به کیفیت توجه نمیکنن.»
وی افزود که بیش از ۱۰۰ هزار دالر را برای ساخت جمنازیوم خودش مصرف کرده و زمین آن را نیز کرایه گرفته است. وقتی از نرخ جمنازیوم پرسیدم، گفت که نرخ را بازار تعیین میکند. به گفتهی وی، نرخها نظر به زمان بازی فرق میکند و آنان بین هزار تا ۱۵۰۰ افغانی نظر به یک دوره بازی، پول میگیرند. میگوید که مردم به کیفیت میدان فوتسال توجه ندارند و بیشتر نظر به نرخ، میدان فوتسال را انتخاب میکنند.
ازش خواستم که با این وضعیت، اگر دوباره میتوانست در مورد ایجاد جمنازیوم تصمیم بگیرد، چگونه عمل میکرد، گفت: «البته از دید معنایی کار خیر است، اما از نگاه اقتصادی، شاید هیچگاهی چنین پول هنگفتی را در آن بند نمیساختم.»
ورزشگاههای خصوصی که خدمات را در بدل پول ارایه میکنند، در کابل فراوان است، اما به دلیل کمبود، غیرمصون بودن (نسبت حضور معتادان پودر و چرس در پارکها) و حتا نبود فضاهای تفریحی و ورزشی رایگان در کابل، بسیاری از کسانی که نیاز به ورزش دارند ولی پول ندارند، نمیتوانند حتا به اندازهی نیاز بدنشان، ورزش کنند.