گذار از سیاستی که قاتل ما شده است

رسم نامیمونی که در کنفرانس بن گذاشته شد (تقسیم قدرت براساس قومیت) متأسفانه تا کنون به صورت افراطی آن در جریان است. هرروز عرصه سیاست در کشور منحصرتر و کوچکتر به یک کتله و گروه خاصی میگردد. این کتلههای خاص سیاست را منحصر به به قدرت رسیدن افراد خاصی میدانند که بعد از رسیدن به قدرت، به فکر چگونه استفاده کردن از آن قدرت میافتند.
سیدسجاد قنبری
سیاست در افغانستان براساس منافع و اهداف زودگذر سیاسی گروههای خاص، تعریف، طرحریزی و اجرا میگردد. صف سیاستمداران براساس تیوریها و ایدیولوژیها مشخص نیست. اکنون نه چپی و نه راستی در کشور به ایدیولوژیهای خود پایبند نمانده است. اهداف سیاسی زودگذر و کوتاهمدت است و براساس جو حاکم کشور طرحریزی میگردد. متأسفانه در طی سالهای اخیر که دموکراسی را در کشور تمرین میکنیم، هیچ جریان سیاسی وابسته به یک ایدیولوژی خاص وجود ندارد. فضا به گونهای مکدر شده که اهداف سیاسی تنها بُعد به قدرت رسیدن اشخاص و افراد خاص را شامل میگردد. برنامهی درازمدت در راستای اهداف سیاسی در هیچ گروه و حزبی را نمیتوانیم پیدا کنیم. به جریانهای سیاسی اگر سری بزنیم، اهداف عوامفریبانه همه تقریباً یکی است. همه از خدمت به وطن دم میزنند و شعارهای وطندوستی سر میدهند، اما متأسفانه در هیچ کدام برنامهای خاص برای متعالی نمودن کشور وجود ندارد. سیاستمداران ما برای اهداف زودگذر سیاسی خود ظرفیتها و برنامههای بلندمدت اقتصادی را تحت فشار میگذارند.
رسم نامیمونی که در کنفرانس بن گذاشته شد (تقسیم قدرت براساس قومیت) متأسفانه تا کنون به صورت افراطی آن در جریان است. هرروز عرصه سیاست در کشور منحصرتر و کوچکتر به یک کتله و گروه خاصی میگردد. این کتلههای خاص سیاست را منحصر به به قدرت رسیدن افراد خاصی میدانند که بعد از رسیدن به قدرت، به فکر چگونه استفاده کردن از آن قدرت میافتند.
نیاز مبرم کشور در هژده سال گذشته، گذار از قومگرایی و انحصارطلبی به سوی ملت شدن و واحد شدن بود، اما متأسفانه این گذار نه تنها شکل نگرفت، بلکه بحرانهای بیشتر سیاسی عرض وجود کرد.
افغانستان پس از چهار دهه بیثباتی و جنگهای داخلی، بیشتر از مقاصد سیاسی گروهی، نیازمند سیاستگذاریهای اقتصادی است. اقتصاد و بازار عواملیاند که میتوانند برای کشور هدف تعیین کنند. یکی از مثالهای برجسته این مهم، کشور چین است. چین در ۵۰ سال اخیر اولویتهای سیاسی خود را براساس اقتصاد ملی و توسعه اقتصادی طرحریزی کرده است. امروز چین بر مبنای رشد اقتصادی که در منطقه و جهان دارد، در سیاستگذاریهای بینالمللی نیز توانسته است جایگاه قابل تحسینی داشته باشد.
اما در افغانستان سیاستمداران و احزاب سیاسی تنها سیاست را در چهارچوب جغرافیای کشور میبینند. شاید یگانه نهاد و سازمان سیاسی که فراتر از افغانستان در امور سیاسی فکر میکند، وزارت خارجه افغانستان است که آن هم دستخوش سیاستبازیهای داخلی میباشد.
افکار عامه در افغانستان در کنترل هیچ گروهی نیست. افکار عامه بنا بر نبود برنامههای درست اقتصادی، به سوی انشعابات سیاسی سوق گرفته است؛ حتا بزرگترین آرمان هردانشجوی ما، سیاستمدارشدن است. ما میتوانستیم افکار عامه را به سوی رشد و توسعه اقتصادی سوق دهیم و افکار اقتصادی را به جای افکار به قدرت رسیدن سیاسی بگذاریم.
افغانستان در منجلاب قدرتطلبی افتاده است. یکی از بزرگترین عواملی که میتواند کشور را نجات بخشد، رویکردهای اقتصادی و توسعه اقتصادی در کشور است. رشد جمعیت تحصیلکردهگان در رشتههای خاص، نه تنها به سود کشور نبوده، بلکه نرخ بیکاری را نیز افزایش داده است. یگانه مرکز بزرگ کار در کشور، خود دولت است؛ زیرا سازمانهای بزرگ اقتصادی که زمینه کار را فراهم کنند، وجود ندارد. تورم تشکیلاتی، پایین بودن معاشات کارمندان و عدم کارایی و اثربخشی در دولت ناشی از همین مؤلفه است.
کشور ما نیازمند گذار شجاعانه از سیاستگذاریهای قدرتطلبی به سوی سیاستگذاریهای اقتصادی است؛ به بیان دیگر، نیازمند اقتصاد سیاسی و سیاست اقتصادمحور است. نیاز است تا رقابتها برای کسب قدرت اقتصادی جایگزین رقابت بر سر قدرت سیاسی گردد. راه بیرونرفت از بحران داخلی که دههها است درگیر آن هستیم، رشد برنامههای اقتصادی است و این برنامهها طوری باید طرح گردد که کشورهای مداخلهکننده در امور افغانستان زیانی برای خود در آن برنامهها نبینند. افغانستان نیازمند گذار از سیاستگذاریهای افزونخواهی به سوی سیاستگذاریهای اقتصادی است.