سازمانهای سیاسی خانوادهگی

شماری از احزاب سیاسی خواستار تغییر نظام رایدهی در انتخابات پارلمانی و شورایهای ولسوالیها به سود سیستم حزبی شدهاند. این احزاب سیاسی طرفدار حزبیشدن انتخابات پارلمانی و برقراری نظم حزبی بر پارلمان آینده استند. خواست این احزاب سیاسی مشروع است. دمکراسی بدون حزب هیچ معنایی ندارد. در هر کشور دمکراتیکی احزاب مختلف وجود دارند و کثرتگرایی سیاسی را تمثیل میکنند. احزاب هوادار و فکر دارند و جامعه را به لحاظ فکری تقسیم میکنند. وفاداری به حزب سیاسی جای وفاداریهای سنتی را در جوامع پیشرفته گرفته است. یکی از اشتباههایی که در نظم سیاسی پس از بن رخ داد، تقلیل احزاب سیاسی افغانستان در حد اشیای زینتی بود. این امر سیاست را شخصی و آلوده کرد.
حالا اما فرصت کافی برای تغییر نظام رایدهی وجود ندارد. ارگ، سپیدار و جامعهی هیچکدام جهانی خواستار تأخیر در تاریخ برگزاری انتخابات پارلمانی و شوراهای ولسوالیها نیستند. جامعهی جهانی میخواهد که هرچه زودتر انتخابات افغانستان برگزار شود و پارلمانی شکل بگیرد که مشروعیت انتخاباتی حداقلی داشته باشد. غنی و عبدالله هم میخواهند که در پایان سال چهارم حکومتشان، حداقل انتخابات پارلمانی و شوراهای ولسوالیها را برگزار کنند. آنان هیچ دلیلی برای تأخیر بیشتر در برگزاری انتخابات پارلمانی و شوراهای ولسوالیها ندارند. در این مورد هم هیچ تردیدی نیست که حکومت وحدت ملی در اصلاح نظام انتخاباتی ناکام ماند.
حزبیسازی انتخابات پارلمانی و شوراهای محلی یکی از پیشنهادهای کمیتهی اصلاح نظام انتخاباتی بود که ارگ به آن وقعی نگذاشت. در آغاز رییس جمهور غنی اشاراتی مبنی بر افزایش نقش احزاب سیاسی در پارلمان آینده داشت، اما بعد، از خیر آن گذشت. باور یک عده بر این است که سهم دادن به احزاب سیاسی در انتخابات پارلمانی و استقرار نظم حزبی بر پارلمان آینده، چندان به سود ارگ نیست. آنانی که حالا در مسند اقتدار ارگ تکیه زدهاند، برخاستگاه حزبی ندارند. ارگ نمیتواند به این زودیها یک حزب سیاسی منسجم به وجود بیاورد. به دلیل این که ارگ خاستگاه حزبی ندارد، زیاد مایل به افزایش نقش احزاب در انتخاباتها یا شکل گیری یک پارلمان حزبی نیست. اما در کنار این موانع، سیاستمدارانی که احزاب سیاسی افغانستان را اداره میکنند نیز کارنامهی سازمانی قابل دفاع ندارند.
همین حالا بیشتر رهبران احزاب سیاسی راجستر شده در وزارت عدلیه پسرانشان را نامزد انتخابات پارلمانی کردهاند. پسران آقایان عبدلربالرسول سیاف، محمدمحقق، محمدکریم خلیلی، حکمتیار و دیگر سیاستمداران حزبدار در انتخابات پارلمانی کاندیدا استند. این سیاستمداران که دیگر خودشان نمیخواهند به پارلمان بروند، پسرانشان را به قوهی قانونگذاری میفرستند. یکی از سیاستمداران، یک پسرش را در کابل و پسر دیگرش را در یکی از ولایات شمالی کاندیدای انتخابات پارلمانی کرده است. روشن است که این رفتار نمیتواند فرهنگ سازمانی معقولی اساسگذاری کند.
رهبری که در فهرست نامزدانش پسران خودش باشد، کادرهای سازمانیاش را مایوس میکند. کادر یک حزب سیاسی که یک عمر برای سازمانش زحمت کشیده است، وقتی میبیند که در روز انتخابات پسر رهبر نامزد است، روشن است که احساس بیزاری میکند. برخی از رهبران هم آنقدر بیانصاف اند که یک پسرشان در یک ولایت و پسر دیگرشان در ولایت دیگر، نامزد انتخابات پارلمانی است. پس تکلیف آن کادر حزبی که یک عمر برای سازمانش زحمت کشیده است چه میشود؟
واقعیت دیگر این است که رایدهندهگان، انحصار خانوادهها بر رهبری، منابع و نام احزاب سیاسی را نمیپسندند. مردم عام انحصار خانوادهها بر رهبری و امتیازات احزاب سیاسی را نوعی فساد مالی و اداری تلقی میکنند.
فرهنگ انحصار خانوادهگی بر احزاب سیاسی، در پاکستان هم خیلی ریشهدار است. وقتی ذوالفقارعلی بوتو توسط جنرال ضیاالحق، اعدام شد، دختر جوانش بینظیر بوتو به مجرد مرگ ضیاالحق زمام امور حزب مردم پاکستان را به دست گرفت و تا سطح نخستوزیری رسید. پس از ترور بانو بوتو هم پسرش بلال بوتو، رهبری این حزب را به دوش گرفته است. حزب مسلملیگ نواز شریف هم همین وضعیت را دارد. حالا که نوازشریف دیگر رد صلاحیت شده است، مریم نواز، دختر نوازشریف و شهباز شریف برادر او، نامزدان رهبری حزب استند. گفته میشود که در آینده مسلملیگ میخواهد شهباز شریف نخستوزیر پاکستان باشد.
همین فرهنگ سازمانی از پاکستان به افغانستان هم وارد شد. احزاب سیاسی با نام و نشان کنونی افغانستان، در دههی هشتاد تنظیمهای جنگی بودند که به حمایت ارتش پاکستان علیه شوروی میجنگیدند. رهبران این تظیمها در پشاور مستقر بودند. به همین دلیل بود که از فرهنگ سازمانی ناسالم احزاب پاکستانی متأثر شدند. امروز در پاکستان هم رایدهندهگان از انحصار خانوادهها بر احزاب سیاسی، شاکی اند و آن را مصداق روشن فساد میپندارند. انحصار خانواده ها بر احزاب سیاسی در پاکستان، سبب شد که هیچگاه این احزاب نتوانند در برابر ارتش آن کشور قرار بگیرند و موازنه ایجاد کنند.
پارلمان آینده میتواند یک قانون جامع برای انتخابات به تصویب برساند و در آن جایگاه روشن و درخور برای احزاب سیاسی تعریف کند، اما احزاب سیاسی هم باید فرهنگ سازمانیشان را اصلاح کنند. رهبران احزاب سیاسی باید به انحصار خانوادهگی بر احزاب سیاسی پایان دهند. آنان باید دمکراسی درون حزبی را به وجود بیاورند، آییننامههای داخلی و مرامنامههای سازمانشان را دمکراتیک بسازند و به عناوینی مثل رییس حزب، رهبر حزب و عضو شورای مرکزی حزب، مشروعیت تعریف شدهی سازمانی ببخشند. باید احزاب فرهنگ سازمانیشان را به گونهای شکل دهند که کادرهای پر تلاش آن در سلسله مراتب سازمانیشان ارتقا کنند. اگر کادرهای پر تلاش ارتقا نکنند و صرف پسران رهبران احزاب یک شبه در جایگاه نامزدان انتخابات پارلمانی قرار گیرند، رایدهندهگان به احزاب روی خوش نشان نخواهند داد. البته پسران رهبران احزاب هم حق دارند که در فعالیتهای سیاسی سهم بگیرند، اما این آقا زادهها اول باید در سازمانشان زحمت میکشیدند و اگر کاندیدا هم شده بودند، کاندیدای شورا ولسوالی میشدند، تا ارتقایشان تدریجی میبود، نه یک شبه.
رهبران سیاسی باید از سرنوشت خانوادهی گاندی در هند هم عبرت بگیرند. این خانواده تقریباً نیم قرن رهبری حزب سابقهدار و محبوب کنگره را در انحصار داشت/دارد. این خانواده که برای هند مدرن استقلال، عزت و وجهه به ارمغان آورد، در درازمدت نتوانست محبوبیت خود را حفظ کند. آنان تقریباً یک دهه است که در اپوزیسیون ماندهاند. حزب بهارهتیا جنیتای هند حالا تقریباً تمام کرسیهای انتخابی را به شمول ریاست جمهوری، در دست دارد و از محبویت بسیار زیادی برخوردار است. حزب بر سر اقتدار هند، در انحصار هیچ خانوادهای نیست. به همین دلیل است که در مبارزه با فساد و جلب اعتماد رایدهندهگان موفق بوده است.
احزاب سیاسی افغانستان هم باید بدانند که در حاشیه ماندنشان، صرف معلول بیمیلی ارگ به نقش برجستهی احزاب نیست. ضعفهای درونی این احزاب و انحصار خانوادههای رهبران بر رهبری و منابع سازمانهایشان نیز سبب شده است که احزاب صاحب محبوبیت اجتماعی نشوند.